|
الحمد لله الذي جعل كمال دينه وتمام نعمته
بولاية أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام
حجةالاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى
مقدمه
در اسلام چهار عيد وجود دارد كه هر كدام تبلور يكى از اركان مهم اسلام و نشانهاى براى تجديد عهد با يكى از آنهاست.
عيد فطر; بازگشتبه خويشتن از راه پيروزى بر طاغوت نفس در ماه رمضان است. در آن روز، پيروزى بر طاغوت نفس جشن گرفته مىشود، چون اين پيروزى اساس و زيربناى رشد و تكامل و تحولات عظيم انسانى است.
عيد قربان; بازگشتبه ارزشهاى توحيدى چون ايثار و فداكارى، و تجديد عهد با ابراهيم قهرمان توحيد و فداكارى، و اسماعيل قهرمان صبر، مقاومت و ايثار است. چنين روزى براى آنان كه در صراط توحيد، صبر، مقاومت و ايثارند، عيد است، چرا كه با دستيابى بر چنين مفاهيم ارزشمندى، داراى عاليترين خصلت و شاخصهاى انسانى شدهاند.
عيد جمعه; بازگشتبه انسجام، تجمع، اتحاد و بهم پيوستگى مسلمين است.
اين اتحاد، يكى از عوامل مهم پيروزى در عرصههاى گوناگون است، اقتدار و شكوه مسلمانان را در نمازهاى جمعه به نمايش مىگذارد و همايش شكوهمندانه عزت اسلامى را نشان مىدهد.
عيد غدير; بازگشتبه راه ولايت و رهبرى است كه پس از توحيد، از همهمفاهيم و ارزشهاى اسلامى بالاتر است. رهبرى، مكمل توحيد است، و توحيد منهاى آن بىفروغ خواهد بود.
اگر به راستى مسلمانان در اين مساله پيروز گردند، و با انتخاب رهبر حق به طور جدى و آگاهانه در خط وى قرار گيرند بر قله پيروزى دستيافتهاند، و بايد براى آن جشن بگيرند، چرا كه همه مفاهيم عالى انسانى و اسلامى، در پرتو رهبرى صحيح، ويتخود را باز مىيابد، و با نور درخشان آن رهبرى پرفروغ خواهد شد، چنان كه اين مطلب در روايات بسيارى، از جمله در حديثى از امام صادق(ع) آمده است (1) و مفهوم غدير و هدف از آن نيز همين است.
دورنمايى از عيد غدير
ماه ذى حجه سال دهم هجرت بود، پيامبر(ص) همراه مسلمانان در مراسم حجشركت كردند، و چون آخرين حج ايشان بود، آن را حجةالوداع ناميدند و تقريبا اكثر قريب به اتفاق مسلمانان شركت كرده بودند. پس از پايان مراسم، مسلمانان به سوى محل سكونتشان حركت كردند. پيامبر(ص) و على(ع) همراه مردم مدينه به سوى آن شهر رهسپار شدند، بيابان غدير، چهار راهى بود كه مسلمانان از آن جا از همديگر جدا شده و به سوى مراكز خود مىرفتند.
پيامبر(ص) به همراه مسلمانان بسيار، كه از 90 هزار تا 124 هزار نفر گفته شده، به اين سرزمين رسيدند، پيك وحى بر پيامبر(ص) نازل شد، و اين آيه را از سوى خدا نازل نمود و به پيامبر(ص) ابلاغ كرد:
«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس; (2) اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو فرود آمده استبه مردم برسان، و اگر نرسانى رسالتخدا را به جا نياوردهاى، و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مىكند.»
به راستى اين موضوع، چه اندازه مهم است كه اگر پيامبر(ص) آن را مطرح نكند و مسلمانان را به پذيرش آن فرا نخواند، سالتخدا را انجام نداده است، و رسالتبدون آن، ناقص و ناموزون خواهد بود؟!
آن روز پنجشنبه 18 ذى حجه بود، پيامبر(ص) با دريافت اين آيه، فرمان توقف داد، مسلمانان با صداى بلند آنان را كه جلوتر رفته بودند، به بازگشت فراخواندند، و مهلت دادند تا عقب ماندگان رسيدند، نماز ظهر با جماعتخوانده شد، پس از نماز به دستور پيامبر(ص) منبرى از جهاز شتران درستشد، پيامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت، و خطبهاى غرا خواند تا اين كه فرمود: «ايها الناس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم; اى مردم! چه كسى از همه مردم نسبتبه مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟»
حاضران گفتند: «خدا و پيامبرش داناترند.»
پيامبر(ص) فرمود: «خدا مولى و رهبر من است، و من مولى و رهبر مؤمنانم، و بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم.»
سپس دست على(ع) را گرفت و بلند كرد، به گونهاى كه همه حاضران او را شناختند، آن گاه فرمود: «الا من كنت مولاه فهذا على مولاه; آگاه باشيد! هر كس من مولى و رهبر او هستم، اين على(ع) مولى و رهبر اوست.»
آن گاه چنين دعا كرد:
«اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، وابغض من ابغضه، وانصر من نصره، واخذل من خذله، وادر الحق معه حيث دار; خدايا دوستان او را دوستبدار، و دشمنانش را دشمن بدار، محبوب بدار آن كس را كه او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن كس را كه او را مبغوض دارد، يارى كن آن كس را كه او را يارى كند، و واگذار آن را كه او را يارى نكند، و حق را با او همراه كن، و هيچ گاه او را از حق جدا نكن.»
سپس فرمود: «الا فليبلغ الشاهد الغائب; آگاه باشيد، همه حاضران موظفند كه خبر اين ماجرا را به غايبان برسانند.»
جمعيت هنوز متفرق نشده بودند كه پيك وحى نازل شد و اين آيه را بر پيامبر(ص) خواند:
«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا; (3)
امروز دين شما را تكميل كردم، و نعمتخود را بر شما كامل نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاويدان) شما برگزيدم.»
پيامبر(ص) تكبير گفت، و مسلمانان به دستور پيامبر(ص) به محضر على(ع) آمده، مقام رهبرى را به آن حضرت تبريك گفتند، از جمله افراد سرشناسى همچون ابوبكر و عمر هر كدام جداگانه به محضر على(ع) آمدند و چنين گفتند:
«بخ بخ لك يابن ابىطالب، اصبحت و امسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة; آفرين، آفرين بر تو باد اى فرزند ابوطالب كه صبح و شام كردى در حالى كه رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدى.» (4)
گرچه خلافت و امامتحضرت على(ع) بعد از پيامبر(ص) به طور مكرر در فرصتهاى گوناگون، از طرف پيامبر(ص) بيان شده بود، ولى رسميت آن در يك همايش بىنظير مسلمانان، در روز 18 ذى حجه سال دهم هجرت، در سرزمين غدير، اعلام گرديد.
اسناد ماجراى غدير، و تحريف حقايق
مدارك و اسناد ماجراى سياسى - عبادى غدير، به قدرى محكم است، كه هيچ كس نمىتواند منكر آن گردد، علامهامينىرحمه و 84 نفر از تابعين (6) از كتابهاى مورد اعتماد اهل تسنن نقل نموده است، محققان مىتوانند با مطالعه و بررسى جلد اول و دوم الغدير، به اين مطلب مهم دستيابند.
در اين جا اين سؤال مطرح مىشود كه اگر سند ماجراى غدير، اين گونه محكم و مسلم است پس چرا برادران اهل تسنن در عمل از آن دست كشيده، و حضرت على(ع) را به عنوان خليفه چهارم - نه خليفه بلافصل پيامبر - پذيرفتهاند؟
بايد گفت، با كمال تاسف دست تحريف از آستين بدخواهان، بيرون آمد، و براى وصول به مطامع شوم خود، گفتند: منظور از كلمه «مولى» در جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه; هر كس كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست.» به معناى دوست و ياور است، زيرا اين كلمه به معناى دوستى و ياورى نيز آمده است.
به راستى آيا شايسته است كه رسول خدا(ص) بيش از صدهزار نفر از اصحاب خود را، پس از سفر حج، با اين كه در ميان آنان زنان و مردان سالخورده بودند، در صحراى بسيار داغ در برابر تابش سوزان خورشيد نگه دارد، و براى آنها خطبه طولانى بخواند، فقط براى اين كه بگويد: «على دوست و ياور شماست؟» آيا چنين تاويلى، اجتهاد در مقابل نص صريح نيست؟
در فرازهاى خطبه پيامبر(ص) مطالبى مناسب مقام رهبرى على (ع) آمده، نه دوستى با او، مثلا در فرازى، پيامبر(ص) به حاضران فرمود: «الست اولى بكم من انفسكم; آيا من از جان شما بر شما اولويت ندارم؟»
حاضران با شور و شوق فرياد زدند: «آرى چنين اولويتى بر ما دارى.» واژه اولى معناى كلمه «مولى» را كه در حديث غدير آمده، توضيح مىدهد كه منظور مقام رهبرى است، از اين رو، پيامبر(ص) بعد از اين خطبه، خطاب به مسلمانان اعلام كرد: «سلموا عليه بامرة المؤمنين; بر على(ع) به عنوان رئيس مؤمنان سلام كنيد.»
سران قوم همچون ابوبكر و عمر نيز از لفظ مولى، مساله رهبرى حضرت على(ع) را فهميدند و به او به عنوان نيل به چنين مقامى تبريك گفتند و اظهار نمودند: «بخ بخ لك يابن ابىطالب، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة.» (7)
افراد ديگر نيز همين معنا را فهميدند، از جمله شاعر معروف آن عصر، حسان بن ثابت، از پيامبر(ص) اجازه خواست تا ماجراى غدير را به صورت شعر بيان نمايد، پيامبر(ص) به او اجازه داد، او در ضمن اشعار خود، اين دو شعر را خواند:
فقال له قم يا على فانني
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
فمن كنت مولاه فهذا وليه
فكونوا له اتباع صدق مواليا
يعنى: «پيامبر(ص) به على(ع) گفت: برخير! زيرا من تو را بعد از خودم، امام و راهنما انتخاب كردم. و سپس فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم، اين مرد مولا و رهبر اوست، پس شما همه از سر صدق و راستى از او پيروى كنيد.»264
مفهوم غدير و زنده نگهداشتن آن
اساس، هدف و عصاره غدير، حكومت رهبران صالح و عادل است، ولايتحضرت على(ع) كه در روز غدير، از طرف پيامبر(ص) ابلاغ شد، همان حكومت عدل على(ع) بود.
در مورد مساله غدير، دو نكته را نبايد از نظر دور داشت:
1- غدير موجب ارجمند شدن مقام على(ع) نشد، بلكه به عكس، على(ع) و مقامات و لياقتهاى او موجب رويداد غدير گرديد، جامعيت على(ع) باعثشد كه خداوند به پيامبرش فرمان دهد تا آن حضرت را به عنوان خليفه و رهبر بعد از خود نصب نمايد، در اين باره امام خمينىقدس سره مىفرمايد:
«حضرت امير(ع) مساله غدير را ايجاد كرده است، آن وجود شريف كه منبع همه جهات بوده است، موجب اين شده كه غدير پيش بيايد، غدير براى ايشان ارزش ندارد، آن كه ارزش دارد خود حضرت است كه دنبال آن ارزش غدير آمده است. خداوند تبارك و تعالى كه ملاحظه فرموده است كه در بشر بعد از رسول الله(ص) كسى نيست كه بتواند عدالت را به آن طورى كه بايد انجام بدهد، انجام بدهد، مامور مىكند رسول الله(ص) را كه اين شخص (علىعليه السلام) را كه قدرت اين معنا را دارد كه عدالت را به تمام معنا در جامعه ايجاد كند و يك حكومت الهى داشته باشد، اين را نصب كن...» (9)
2- غدير; يك مساله هميشگى اسلام است و مخصوص زمان پيامبر(ص) است و مخصوص زمان پيامبر(ص) با ماجراى غدير، نشان داد كه بايد حكومت صالح بر اساس عدل اسلامى تشكيل داد، چنان كه خودش به تاسيس چنان حكومتى، اقدام كرد، و در اواخر عمر، در ماجراى غدير، حضرت على(ع) را كه شايستگى براى احراز مقام رهبرى حكومت صالح اسلامى داشت، نصب نمود; يعنى على(ع) نيز بايد جانشينى مناسب خود به عنوان ولى امر مسلمين داشته باشد، و به همين ترتيب تا امامتحضرت قائم(عج)، كه همه اينها دنباله غدير است، و امروز كه ما در عصر غيبتبه سر مىبريم، مساله ولايت فقيه دنباله همان غدير است، بنابراين غدير يك مساله روز است، غدير يعنى نبايد دين را از سياست جدا كرد، حكومت آميخته با سياست است، و حكومت صالح و عادل، عين اسلام و دين است، آنها كه سياست را از دين جدا مىدانند در حقيقت منكر غدير هستند، بنابراين هميشه بايد غدير را - به اين معنا كه گفته شد - زنده نگه داشت. امام خمينىقدس سره در اين باره مىفرمايد:
«... حكومتبدون سياست، ممكن نيست، اين سياست و اين حكومتى كه عجين با سياست است در روز عيد غدير براى حضرت امير(ع) ثابتشد... اين كه اين قدر صداى غدير بلند شده است، و اين قدر براى غدير، ارج قايل شدهاند - و ارج هم دارد - براى اين است كه با اقامه ولايت، يعنى با رسيدن حكومتبه دست صاحب حق، همه اين مسائل حل مىشود، همه انحرافات از بين مىرود...» (10)
«غدير آمده است كه بفهماند كه سياستبه همه مربوط است، در هر عصرى بايد حكومتى باشد با سياست، منتها سياست عادلانه كه بتواند به وسيله آن اقامه صلوة كند، اقامه صوم كند، اقامه حج كند، اقامه همه معارف را بكند...»
«... مساله حكومت در زمان پيامبر(ص) بوده و سياست هم بوده، در زمان امير مؤمنان(ع) بوده و سياست هم بوده، و اين كه همه نقل كردهاند و اين قدر غدير را بزرگ كردهاند، براى اين است كه به ما بفهمانند، تعليم بدهند به ما كه اين طور بايد باشد.» (11)
پىنوشتها:
1) بحارالانوار، ج6، ص234 و 235.
2) مائده (5) آيه 67.
3) همان، آيه3.
4) اقتباس از الغدير، ج1، ص11 و 47.
5) الغدير، ج1، ص14 - 60.
6) همان، ص62 - 72.
7) مسند احمد، ج4، ص281. علامه امينى در الغدير، ج1، اين حديث را از شصت نفر از علماى اهل تسنن نقل كرده است.
8) الغدير، ج2، ص34. علامه امينى، اين اشعار را كه «حسان بن ثابت» گفته، از دوازده كتاب مورد اعتماد اهل تسنن ذكر مىكند «الغدير، ج2، ص34 - 36».
9) صحيفه نور، ج20، ص27.
10) همان، ص28 و 29.
11) همان، ص30 و 31
اشهد ان لا اله الا الله
اشهد انَّ محمَّداً رسول الله
اشهد انَّ عليّاً ولي الله
گروه علی ولی الله
No comments:
Post a Comment