***گروه علي ولي الله *** 
 
قال المهدي عليه السلام : فاکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم . براي فرج (من) زياد دعا كنيد، چراكه اين (زياد دعا كردن) خود فرج و گشايش (در كارهاي) شماست
 
 
اللهم صل علي محمد و آل محمد
 
 

امام سجاد (ع) :

اي عمه ، آرام باش كه گذشته عبرت آينده است ، سپاس خداي را كه تو بانويي هستي ، معلم نديده عالم و مكتب نديده فهيم و آگاه .

ÓáÇã Úáی ÞÇÆã ÇáãäÊÙÑ

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

دعاء توسل به امام الحجة (عج ) براي حل مشكلات

هفتاد مرتبه ذكر ذيل را بيان كنيد

يالله يا محمد ياعلي يا فاطمة يا صاحب الزمان ادركني ولا تهلكني

اللهم اكشف كربنا يالله

بحق محمد وال محمد

يالله

يالله

يالله

 

ویژه شهادت حضرت زین العابدین امام سجاد علیه السلام
 

بيست و سه خصلت از صفات جميله ي امام زين العابدين «عليه السّلام»

 

     * حمران بن اعين از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه حضرت سجاد عليه السّلام اول: شبانه روز هزار ركعت نماز مي گذاشت، مثل امير المؤمنين عليه السّلام پانصد نخل خرما داشت پاي هر نخلي دو ركعت نماز مي خواند. دوم: در حال نماز رنگش تغيير مي كرد، سوم: مانند بنده ي ذليلي كه در برابر سلطان با عظمتي باشد به نماز مي ايستاد، چهارم: بدنش در حال نماز   مي لرزيد، پنجم: مثل كسي نماز مي خواند كه نماز آخرش را مي خواند، ششم: روزي در حال نماز ردا از يك شانه اش افتاد با همان حال نماز را تمام كرد، يكي از اصحاب پرسيد: چرا ردا را صاف نكردي؟ فرمود: مي داني در برابر چه كسي بودم؟ چيزي از نماز بنده قبول نمي شود جز آنچه با حضور قلب باشد. سائل گفت: پس ما هلاك شديم. فرمود: هرگز! خدا نقصها را به وسيله ي    نافله ها جبران مي كند. هفتم: شب تاريك انباني پر از كيسه هاي درهم و دينار و گاهي غذا يا هيزم به دوش مي كشيد و بر در خانه ي مستمندان مي برد، در را مي زد، هر كه از خانه بيرون مي آمد به او مي داد و مي رفت. هشتم: هنگام عطاي به فقير صورت را مي پوشاند كه او را نشناسد، فقرا از وفات آنجناب فهميدند مسكين نو از شب، علي بن الحسين بوده. نهم: چون بدن مباركش را روي تخت غسالخانه نهادند ديدند پشت مباركش چون سر زانوي شتر برآمده. و اين اثر بارهايي بود كه به دوش مي كشيد و به در خانه ي مستمندان مي برد. دهم: روزي روپوشي از خز (خز حيواني است كه از پوست آن جامه ي زمستاني تهيه مي شده) به دوش مباركش بود، در راه سايلي رسيد و در روپوش آويخت، حضرت جامه ي قيمتي را رها كرد و رفت. يازدهم: لباس خز را زمستان مي خريد، تابستان مي فروخت و پولش را تصدق مي داد. دوازدهم: روز عرفه چشمش افتاد به جمعيتي كه گدايي مي كردند، فرمود: واي بر شما، چنين روزي از غير خدا سؤال مي كنيد؟ اين روزها چنان لطف حق همگاني است كه اميد مي رود شامل حال جنين ها در شكم مادران هم بشود و خوشبخت گردند. سيزدهم: از غذا خوردن با مادر خودداري مي كرد، گفتند: يا ابن رسول الله شما از همه با مادرتان نكوكارتريد، چرا با او هم خوراك نمي شويد؟ فرمود: دوست ندارم   لقمه اي را بردارم كه مادرم به آن نظر داشته باشد. چهاردهم: مردي عرض كرد: يا ابن رسول الله من براي خدا شما را سخت دوست دارم. حضرت عرض كرد خداوندا ! پناه بر تو كه مرا در راه تو دوست داشته باشند و تو خود مرا دشمن بداري. پانزدهم: بيست سفر در راه حج بر شتري سوار شد و يك تازيانه بر او نزد، چون شتر مرد دستور داد به خاكش سپارند تا طعمه درندگان نشود. پانزدهم: از كنيزي شرح حال آنجناب را پرسيدند، گفت: مختصر بگويم يا مفصل؟ گفتند: مختصر، گفت: هيچ روز غذا برايش نبردم، و هيچ شب بستر برايش نگستردم. هفدهم: روزي به جمعي رسيد كه غيبت او مي كردند. ايستاد و فرمود: اگر راست مي گوييد خدا مرا بيامرزد و اگر دروغ  مي گوييد خدا شما را بيامرزد. هجدهم: اگر كسي براي طلب علم خدمتش مي رسيد مي فرمود: آفرين به كسي كه يغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم سفارش او را كرده. نوزدهم: صد خانوار از فقراي مدينه را اداره مي كرد. بيستم: خرسند مي شد كه يتيم و نابينا و زمينگير و مسكين و بيچاره و بر سر سفره اش حاضر شود و با دست مبارك به آنان غذا مي داد، و هر كدام عايله داشتند براي عايله شان هم مي فرستاد. بيست و يكم: هيچ غذايي نمي خورد مگر اين كه اول همان اندازه صدقه مي داد. بيست و دوم: سالي هفت پوست از هفت موضع سجده اش جدا مي شد كه از كثرت نماز اين موضع پينه مي كرد چون از دنيا رفت آن پينه ها را با وي دفن كردند. بيست و سوم: بيست سال بر پدر بزرگوارش گريست، هيچ غذايي جلوش نمي گذاشتند جز اين كه گريه مي كرد، يكي از غلامان گفت: يا ابن رسول الله اندوه شما به آخر نرسيده؟ فرمود: واي بر تو يعقوب دوازده پسر داشت، يكي را خدا از جلو چشمش برد، از بس گريست چشمانش نابينا و موي سرش سفيد و كمرش خم شد با اين كه پسرش زنده بود، من به چشم خود ديدم كه پدر و برادر و عمويم با هفده تن ديگر از بستگانم كشته روي خاك افتاده اند، با اين وصف چگونه   غصه ام پايان پذيرد؟

 

از كتاب نصايح آيت الله مشكيني

 

حضرت امام سجاد (ع) :

همانا عباس را در پيشگاه خدا منزلتي است كه تمام شهدا در روز قيامت به او رشك مي برند .

حضرت امام سجاد(ع)

 

اسم مبارك آن بزرگوار علي است و مشهورترين القاب آن حضرت زين العابدين و سجّاد است و مشهورترين كنية او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زيرا پانزدهم جمادي الاول سال سي و هشت از هجرت به دنيا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين (ع) است و تقريباً بيست و سه سال به پدر بزرگوار زندگي كرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سي و چهار سال است.

حضرت سجّاد (ع) پدري چون حسين دارد و مادرش دختر يزدگرد پادشاه ايران است كه دست عنايت حق بطور خارق العاده اين دختر را به امام حسين مي رساند. شرافت اين زن آن است كه مادر نه نفر از ائمة طاهرين مي شود و چنانچه حسين (ع) اب الائمه است. اين زن نيز ام الائمه است. و اما از نظر فضايل انساني: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بيت عليهم السلام وجه اشتراك در همة فضايل دارند و هيچ فرقي ميان آنان از نظر صفات و فضايل انساني نيست، اما از نظر گفتار و كردار شباهت تامّي به جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام دارد.

ايمان امام سجاد (ع)

اميرالمؤمنين (ع) در دعاي صباح مي گويد: يا من دل علي ذاته بذاته.

«اي كسي كه برهان وجود خود هستي.»

حضرت سجّاد نيز در دعاي ابوحمزة ثمالي مي گويد: بك عرفتك وانت دللتني عليك وعويني اليك ولولا انت لم أدرما انت.

«تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودي مرا بر خودت و دعوت نمودي به خودت و اگر نبودي، ترا نمي شناختم.»

اين گونه كمات منتهاي ايمان را مي رساند و اين همان ايمان شهودي است كه اميرالمؤمنين مي فرمايد: لو كشفت لي الغطاء ما ازددت يقينا.

«اگر بر فرض محال ممكن بود خدا را بر اين چشم ظاهري ديد و مي ديدم بر يقين من كه الآن به ذات مقدس حق دارم افزوده نمي شد.».

علم امام سجّاد (ع)

اگر اميرالمؤمنين عليه السلام مي گويد: «از من بپرسيد هرچه مي خواهيد كه به خدا قسم تمام وقايع را تا روز قيامت مي دانم، حضرت سجاد نيز مي گويد: «اگر نمي ترسيدم كه مردم در حق ما غلوّ كنند، وقايع را تا روز قيامت مي گفتم.»

تقواي امام سجاد (ع)

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود: والله لو اعطيت الاقاليم السبعة وما تحت افلا كها علي ان اعصي في نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت.

«به خدا قسم اگر تمام عالم هستي را به من دهند كه به مورچه اي ظلم كنم و بيجهت پوست جوي را از دهان آن بگيرم، نمي كنم.»

حضرت سجّاد نيز مي فرمود:

تعصي الاله وانت تظهر حبّه                                    هذا لعمري في الفعال بديع

لو كنت تظهر حبه لأطعته                                      ان المحب لمن يحب مطيع

«خداوند را معصيت مي كني و ادعا مي كني كه او را دوست داري. به جان من اين ادعا از عجايب امور است. اگر راستي خدا را دوست داشتي او را اطاعت مي كردي، زيرا محّب هميشه مطيع محبوب است.»

در اين اشعار نيز امام سجاد مي گويد محال است كه خداوند را معصيت كنم، زيرا او را دوست دارم.

عبادت امام سجاد (ع)

دربارة اميرالمؤمنين گفته شده است كه روزها به ايجاد باغ و قنات براي فقرا و محتاجين مشغول بود، و تا به صبح عبادت مي كرد. حضرت سجّاد نيز چنين بود چه بسيار باغها و قنوات كه به دست ايشان براي ديگران آباد يا ايجاد شد. عبادت و سجدة او به حدي بود كه به زين العابدين و سجّاد ملقّب شد.

از رسول اكرم روايت شده كه روز قيامت خطاب مي شود: «كجا است زين العابدين؟» و مي بينم كه فرزندم علي بن الحسين جواب مي دهد و مي آيد. از امام باقر روايت شده كه: «پدرم را مي ديدم كه از كثرت عبادت پاهاي او ورم كرده، و صورت او زرد، و گونه هاي او مجروح، و محل سجدة او پينه بسته بود.»

سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (ع)

در تاريخ است يكي از كارهاي اميرالمؤمنين (ع) اداره كردن فقرا بطور مخفيانه بوده است. اميرالمؤمنين شبها خوراك، پوشاك و هيزم به خانة بينوايان مي برد، و آن بينوايان حتي نمي دانستند كه چه كسي آنها را اداره مي كند. همچنين ميان مورخين مشهور است كه امام سجاد (ع) چنين بوده است.

راوي مي گويد: در محضر امام صادق (ع) بوديم كه از مناقب اميرالمؤمنين (ع) صحبت شد و گفته شد هيچ كس قدرت عمل اميرالمؤمنين را ندارد و شباهت هيچ كس به اميرالمؤمنين، بيشتر از علي بن الحسين نبوده است كه صد خانواده را اداره مي كرد. شبها گاهي هزار ركعت نماز مي خواند.»

از طريق اهل تسنن روايت شده است كه چون حضرت سجاد شهيد گشت روشن شد كه آن حضرت صد خانواده را بطور مخفي اداره مي كرده است.

زهد امام سجّاد (ع)

چنانچه اميرالمؤمنين (ع) زاهد به تمام معني بوده است و دلبستگي به مالي و به كسي جز به خداي متعال نداشته است. همچنين بوده است امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش مي فرمود: اصحابي، اخواني، عليكم بدار الآخرة ولا اوصيكم بدار الدنيا فانكم عليها وبها متمسكون اما بلغكم ان عيسي عليه السلام قال للحواريين. الدنيا قنطرة فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من يبني علي موج البحر داراً؟ تلكم الدار الدنيا ولا تتخذوها قراراً.

«اي ياران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشيد من سفارش دنيا را به شما نمي كنم زيرا شما بر آن حريص هستيد و به آن چنگ زده ايد. آيا نشنيده ايد كه حضرت عيسي به حواريون مي گفت: دنيا پل است، از روي آن بگذريد و به تعميرش نپردازيد! چه كسي روي موج آب خانه مي سازد؟ موج دريا اين دنيا است، به آن دلبستگي نداشته باشيد.»

شجاعت اميرالمؤمنين (ع)

شجاعت اميرالمؤمنين (ع) زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (ع) را در مجلس ابن زياد و در مجلس يزيد و مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگيريم شجاعت اين بزرگوار نيز بر ما روشن مي شود.

اميرالمؤمنين شجاعت خود را در ميدان براي افرادي مثل عمروبن عبدود و مرحب خيبري به كار مي برد و فرزند گرامي او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زياد و مجلس يزيد و روي منبر در مسجد شام به كار برده است.

سياست امام سجّاد (ع)

اميرالمؤمنين به اقرار همة مورخين از سنّي و شيعه پاسدار اسلام بود و رأي و تدبير او فوق العاده مفيد بود، چنانكه عمر بيشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علي لهك عمر، يعني: «اگر علي نبود عمر هلاك شده بود.»

امام سجاد عليه السلام در مدت سي و پنج سال پاسدار شيعه بود. مورخين معتقدند كه تدبير امام سجّاد، مدينه را و بسياري از شيعيان را از دست كساني چون يزيد و عبدالملك مروان نجات داد.

حلم امام سجاد (ع)

دربارة اميرالمؤمنين گفتاري نقل شده و ايشان فرمودند: «برآدم بيخردي گذشتم كه به من بد مي گفت. از او صرف نظر كردم گويي كه او حرفي نزده است.» دربارة امام سجاد نيز گفتاري نقل شده است و ايشان فرمودند: «بر كسي گذشتم كه به من بد مي گفت. بدو گفتم كه اگر راست مي گويي خداوند متعال مرا رحمت كند، و اگر دروغ مي گويي خدا تو را بيامرزد!»

تواضع امام سجاد (ع)

آن حضرت با فقرا مي نشست، با آنان غذا مي خورد، از آنان دلجويي مي كرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، براي آنان كار مي كرد و از آنان پذيرايي مي نمود، و دربارة آنان به ديگران سفارش مي كرد.

تاريخ نويسان اقرار دارند كه امام سجاد (ع)، دوست داشت فقيران، يتيمان و بينوايان سر سفره اش باشند و با آنها بنشيند، غذا براي آنها آماده كند و حتي غذا در دهن آنان بگذارد.

فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع)

فصاحت به معني خوب سخن گفتن، مجاز، كنايه، لطايف و مثالها را به كار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول كلام بي فايده پرهيز داشتن است. فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين مورد اقرار همه است آنچنانكه دربارة نهج البلاغه گفته شده:

دون كلام الخالق وفوق كلام المخلوق.

«پايين تر از كلام خالق و بالاتر از كلام مخلوق است.»

امام سجّاد صحيفة كامله سجاديه را به جهان عرضه داشت. صحيفه اي كه چون آن نيامده و نخواهد آمد. صحيفه اي كه در ضمن دعا، معارف اسلام، سياست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعيات اسلام، حقانيت شيعه، حقانيت اهل بيت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقيقت، و بالاخره يك دوره معارف اسلامي را آموزش مي دهد. صحيفه اي كه محققين اسم آن را اخت القرآن، انجيل اهل بيت، زبور آل محمد نهاده اند. صحيفه اي كه ابلهي با فصاحت ادعا كرد كه مي تواند چون آن بياورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق كرد و مرد.

جهاد امام سجاد (ع)

اميرالمؤمنين عليه السلام بزرگترين مجاهد اسلام است كه توانست اسلام را از دست كفار و مشركين نجات دهد. ولي فرزندش امام سجّاد گرچه در كربلا كشته نشد اما وجودش، بقايش و اسارتش عامل بقاي اسلام بوده است. قيام ابي عبدالله الحسين (ع) درختي بود كه در كربلا كاشته شد و آبياري و به ثمر رساندن و نگاهداري از آن به دست امام سجاد (ع) به دست زينب كبري انجام گرفت.

تدبير امام سجاد در اسارت، گريه هاي امام سجاد در مدينه، نوحه خواني و روضه خوانيهاي آن حضرت در مدت سي و پنج سال سخنرانيش، به موقع جهادي بود فوق العاده مفيد و ثمربخش كه تحليل سياسي تاريخ، اين مطالب را نشان مي دهد.

عفو و جوانمردي امام سجّاد (ع)

اگر تاريخ دربارة اميرالمؤمنين (ع) مي گويد كه چگونه از ابن ملجم مواظبت كرد و هنگامي كه ظرف شيري را براي حضرت مي آوردند نيمي را مي خورد و نيم ديگر را براي او مي فرستاد، و دربارة او وصيّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نيز منقول است كه: فرماندار مدينه كه دل امام سجاد را خون كرده بود، از طرف عبدالملك مروان معزول شد و امر شد كه او را به درختي ببندند و مردم بيايند و به او توهين كنند. امام سجاد (ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود كه مبادا به او توهين شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداري داد و نزد عبدالملك مروان وساطت او را كرد كه از اين خواري نجات يابد.

آن فرماندار معزول مي گفت از علي بن الحسين و يارانش ترس دارم زيرا به آنها ظلم بسيار كردم.

ابهت و شخصيت امام سجّاد (ع)

دربارة اميرالمؤمنين (ع) گفته شده كه بسيار متواضع بود، ولي بزرگي شخصيّت آن بزرگوار ميان همه محفوظ بود. همچنين است فرزند عزيزش امام سجاد (ع).

در تاريخ ضبط است كه هشام بن عبدالملك به حج آمده بود و كثرت جمعيت مانع شدكه حجر الاسود را استلام كند. پس در گوشه اي براي او فرشي انداخته و نشسته بود كه امام سجّاد وارد طواف شد و وقتي به حجر الاسود رسيد، مردم كنار رفتند و حضرت مكرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. يكي از اطرافيان پرسيد: اين مرد كيست كه مردم چنين به او احترام دارند؟ هشام تجاهل كرد و گفت نمي دانم. فرزدق آنجا بود، في البداهة قصيدة مفصلي دربارة امام سجاد سرود. ما چند بيت از آن قصيده را مي آوريم: تمام قصيده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:

هذا الذي تعرف البطحاء وطاته                           والبيت يعرفه والحل والحرم

ما قال لاقط الا في تشهده                                 لولا التشهد كانت لانه نعم

يغضي حياء ويغضي من مهابته                       فما يكلم الا حين يبتسم

من معشر حبهم دين وبغضهم                  كفر وقربهم منجي ومقتصم

مقدم بعد ذكر الله ذكرهم                      في كل فرض ومختوم به الكلم

«اين مردي است كه حجاز، خانة خدا، حل، حرم او را مي‌شناسند.

نه، در كلامش نيست ـ حاجت سائل را هميشه برآورده مي كند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله مي گويد. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، هميشه آري بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو مي بندد براي آنكه حيا دارد، و ديگران چشم فرو مي بندد به جهت ابهتي كه او دارد. و سخن با او نمي گويند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قيامت حب آنها دين است و بغض آنها كفر است و قرب و نزديكي به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها ياد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چيزي است بعد از اسم خداي متعال. و نمازها به اسم آنان تمام مي شود ـ يعني در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بيت است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته مي شود باز اسم اهل بيت است. گفته شده كه فرزدق به اين اشعار آمرزيده شده است و به گفتة جامي اگر اهل عالم به اين اشعار آمرزيده شوند جا دارد.

زندگي امام سجاد (ع)

مي دانيم زندگي اميرالمؤمنين (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه مي فرمايد: صبرت وفي العين قذي وفي الحلق شجي. يعني: «صبر نمودم در مصايب نظير كسي كه خاري در چشم و استخواني در گلو داشته باشد.» ولي زندگي امام سجّاد عليه السلام از زندگي اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحة جنگ صفين به دنيا آمد: در زمان معاويه و آن جناياتش پرورش پيدا كرده. معاويه را با كشتارهاي دسته جمعي شيعيان، با اشاعة سبّ اميرالمؤمنين در خطبه ها و بعد از نمازها ديده است. بعداً حماسة كربلا و اسارت، كه هر روزي از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زياد و مجلس يزيد را با اهل بيت پدرش پشت سر نهاد. قضية حره كه ننگي است بر دامن مسلمانان را مشاهده كرد.

يزيد سال دوم سلطنت، شخصي را با پنج هزار لشگر به مدينه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدينه را براي لشگريان خود مباح اعلام نمود.

او شاهد قضية عبدالله بن زبير است ـ كه همة بني هاشم و من جمله محمد بن حنفيه را در شعب ابي طالب جمع نمود كه بسوزاند و چون دشمن رسيد موفق نشد ـ شاهد مروان بن حكم بود كه دشمن سرسخت اهل بيت بود. شاهد حكومت عبدالملك مروان با فرماندارش حجاج بن يوسف ثقفي است. زنداني زندان حجاج بن يوسف است كه در ميان بياباني، پنجاه هزار زنداني در آن زندان بود و دميري در حياة الحيوان مي گويد خوراك آنها دو قرصه نان بود كه بيشتر آن خاكستر بود. شاهد كشتار بيشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستي با اهل بيت. پنجاه و هفت سال در اين دنيا زندگي كرد ولي هر روز از آن براي آن بزرگوار قتلگاهي بود.

والسلام عليه يوم ولد ويوم استشهد ويوم يبعث حياً.

خطبه امام سجاد (ع ) در مسجد دمشق

در ايـامـى كه اهل بيت امام حسين (ع ) در شام به سر مى بردند يزيد مجلسى در مسجد ترتيب داد وخطيبى را به منبر فرستاد تا از حسين بن على (ع ) و پدر بزرگوارش على (ع ) بدگويى كند.

خـطـيـب به منبر رفت و تا توانست به آن دو بزرگوار ناسزا گفت و در مدح يزيد و پدرش معاويه سـخنان بيهوده گفت امام سجاد (ع ) كه در مجلس حضور داشت بانگ برآورد و فرمود: واى بر تو اى خـطـيـب ! بـه بهاى خشم الهى , رضاى مخلوق را خريدى و جايگاه خويش در آتش مهيا كردى آنگاه رو به يزيد كرده فرمود: اى يزيد! به من اجازه بده بر بالاى اين چوبها روم و سخنانى بگويم كه خـدا را خوش آيد و اهل مجلس را اجر و پاداشى باشد يزيد, مخالفت كرد ولى مردم به او گفتند او را اجازه بده چه بسا چيزى براى گفتن داشته باشد.

يزيد گفت : اگر او به منبر رود تا من و خاندان ابوسفيان را رسوا نكند پايين نخواهد آمد.
گفتند: آخر او چه مى تواند بگويد؟ .

گفت : او از خاندانى است كه علم و دانش با جانشان در آميخته .

ولى مردم همچنان اصرار مى كردند تا يزيد ناچار شد اجازه دهد.

حـضـرت بـه منبر رفت نخست سپاس و ستايش خداى به جا آورد, آنگاه خطبه اى خواند كه قلبها رالرزاند و چشمها را گرياند.

بخشى از بيانات آن حضرت اين است :.

اى مـردم بـه مـا شـش چيز داده شده و با هفت چيز ديگر بر ساير مردم برترى يافته ايم : به ما علم وبـردبـارى و سـخـاوت و فـصـاحـت و شـجـاعت و محبت در قلوب مؤمنين را داده اند و سر آمد دگرانيم , زيرامحمد پيامبر (ص ) برگزيده از ماست صديق اين امت (على ((ع ))) از ماست , جعفر طيار از ماست , حمزه شير خدا و رسول از ماست , فاطمه بتول بانوى زنان عالم از ماست و دو سبط اين امت آقاى جوانان بهشتى از ما هستند هركسى مرا مى شناسد, مى شناسد و هر كسى نمى شناسد حـسـب و نـسـبم را برايش مى گويم : من فرزند مكه و منايم , من فرزند زمزم و صفايم , من فرزند كـسـى هستم كه زكات را با رداى خويش حمل مى كرد من پسر بهترين كسى هستم كه در جهان لباس پوشيد, من پسر بهترين كسى هستم كه با كفش يا پاى برهنه راه رفت , من پسر بهترين كسى هـسـتـم كـه طـواف كرد و سعى به جا آورد, من پسربهترين كسى هستم كه حج گزارد و لبيك گفت من پسر كسى هستم كه با براق به هوا برده شد, من پسركسى هستم كه از مسجد الحرام به مـسـجـد اقـصـى بـرده شـد ـ مـنزه باد آن كه او را برد ـ, من پسر كسى هستم كه جبرئيل او را تا سـدرة الـمـنتهى برد, من پسر كسى هستم كه نزديك و نزديك تر شد تا به اندازه دو كمان ياكمتر فـاصـلـه داشت , من پسر كسى هستم كه امام جماعت فرشتگان آسمان شد, من پسر كسى هستم كـه خـداى بـزرگ بـه او وحى فرستاد, من پسر محمد مصطفايم , من پسر على مرتضايم , من پسر كـسـى هـستم كه در راه احياى لا اله الا اللّه مبارزه كرد, من پسر كسى هستم كه در ركاب رسول خدا با دو شمشيرجنگيد, با دو نيزه نبرد كرد, دوبار هجرت كرد, دوبار بيعت كرد, به دو قبله نماز آورد, در بـدر و حـنـين جنگيد و يك لحظه كفر نورزيد من پسر بهترين مؤمنين و وارث پيامبران كـوبـنده كافران , سيد و سالارمسلمانان و مجاهدين , زنيت عابدين , تاج سر گريه گنندگان (از خوف خدا) صبورترين مردم , برترين پيشوا از آل ياسين و از خاندان رسول پروردگار عالميانم .

حـضـرت هـمچنان در معرفى خود سخن مى راند و مى فرمود من , من , تا صداى گريه و زارى از مـجـلـس بـرخاست يزيد به هراس افتاد, ترسيد آشوبى به پا شود, به مؤذن دستور داد اذان بگويد, مؤذن در بين كلام حضرت اذان گفت حضرت ساكت شد.

مـؤذن گـفـت : اللّه اكـبـر حضرت فرمود: بزرگ است بسيار بزرگ , قابل مقايسه نيست , با حواس درك نمى شود, چيزى از خدا بزرگتر نيست .

مـؤذن گـفـت : اشـهـد ان لا اله الا اللّه حضرت فرمود: مو, پوست , گوشت , خون مغز و استخوان من شهادت مى دهد كه جز او خدايى نيست .

مـؤذن گـفت : اشهد ان محمدا رسول اللّه حضرت از بالاى منبر رو به يزيد كرد و فرمود: اى يزيد! اين محمد جد من است يا جد تو؟

اگر بگويى جد توست دروغ گفته اى و اگر بگويى جد من , پس چرا عترت و خاندان او را كشتى ؟

امام سجاد(ع) سرچشمه كمالات انسانى

حجه‏الاسلام والمسلمين محمد محمدى اشتهاردى

اشاره

امام سجاد(ع) در عين آن كه زينت عبادت كنندگان، بزرگمرد عبادت، عرفان وسجده بود، مجاهد بزرگ فى‏سبيل‏الله بود، او در عين آن كه كانون علم و انديشه ومعرفت‏بود، تواضع ويژه‏اى داشت، و در عين آن كه شكوه و جلال و ابهت‏خاصى داشت،داراى حلم و بردبارى و سعه صدر مخصوصى بود، و در يك كلمه كانون همه كمالات‏انسانى و ارزش‏هاى والاى معنوى، و زيبنده اين شعر معروف بود كه:

رخ زيبا يد بيضا دم عيسى دارى آن چه خوبان همه دارند تو تنها دارى

در اين گفتار برآنيم تا به چند نمونه از رفتار آن حضرت زندگى اشاره كنيم، به‏اين اميد كه درس‏هاى سودمند زندگى سالم و سازنده را از شيوه زندگى درخشان آن‏بزرگمرد فضايل بياموزيم:

زينت پرستش كنندگان الهى

آن حضرت با عنوان زين‏العابدين و سجاد خوانده مى‏شود،چرا كه او قبل از هر چيز بنده خالص و صالح خدا بود، و سجده‏هاى طولانى او، هربيننده را به سوى خدا و پرستش خدا جذب مى‏كرد.

خداوند در حديث لوح كه آن نامه‏اى از سوى خدا به پيامبر اكرم(ص) است او راچنين معرفى كرده است: «سيد العابدين و زين اوليائى الماضين; او آقاى عبادت‏كنندگان و زينت اولياى پيشين من است.» يوسف بن اسباط مى‏گويد، پدرم گفت:

نيمه‏هاى شب به مسجد رفتم، جوانى را كه به سجده افتاده بود ديدم كه چنين باخدا راز و نياز مى‏كرد: «سجد وجهى متعفرا فى‏التراب لخالقى و حق له; صورتم خاك‏آلود، براى آفريدگارم سجده كرد، كه خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم،دريافتم امام سجاد(ع) است، صبر كردم تا هوا روشن شد، به نزد ايشان رفتم و عرض‏كردم: «اى فرزند پيامبر! چرا آن همه به خود زحمت مى‏دهى با اين كه خداوند تورا برترى بخشيده و تو در پيشگاه خدا مقام بسيار ارجمندى دارى؟» او با شنيدن‏اين سخن منقلب شده و گريه كرد و فرمود: پيامبر(ص) فرمود:

«هنگامى كه روز قيامت‏برپا گردد هر چشمى جز چهار چشم گريان است:

1.چشمى كه از خوف خدا بگريد;

2.چشمى كه در راه (جهاد) براى خدا نابينا شده باشد;

3.چشمى كه از حرام‏هاى خدا پوشيده شده باشد;

4.چشمى كه شب تا صبح در حال سجده بيدار باشد... .»

عبادت امام سجاد(ع) پرستش كاملا آگاهانه و بسيار عميق بود،او با لذت و شيفتگى مخصوص، آميخته با عرفان كامل، خدا را عبادت مى‏كرد. ارتباطو پيوند او با خدا به گونه‏اى بود كه روايت‏شده:

شبى براى عبادت برخاست، هنگام وضو، چشمش به ستارگان آسمان افتاد، و هم چنان‏به ستارگان مى‏نگريست ، و در انديشه آفريدگار و آفرينش آنها فرو رفت، حيران وبهت زده در حالى كه دستش در آب بود، به آسمان چشم دوخته بود تا صداى اذان صبح‏را شنيد.

فاطمه(س) يكى از دختران اميرمومنان على(ع) از جابربن عبدالله انصارى تقاضاكرد كه نزد امام سجاد(ع) برود، به عنوان دل‏سوزى از آن حضرت بخواهد كه جانش رااز آسيب عبادت بسيار حفظ كند، زيرا او بر اثر عبادت بسيار، از ناحيه بينى و سرزانوها و كف دستها و پيشانى، آسيب سختى ديده بود، جابر نزد امام سجاد(ع) رفت وآن حضرت را از تحمل آن همه رنج طاقت فرسا در عبادت برحذر داشت.

امام سجاد(ع) به او فرمود: «اى همنشين رسول خدا(ص)! جدم رسول خدا(ص) آن قدرعبادت كرد كه پاهايش ورم كرد، شخصى به او عرض كرد: چرا آنقدر به خود رنج‏مى‏دهى؟ فرمود: «افلا اكون عبدا شكورا; آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم.» جابربه امام سجاد(ع) عرض كرد:

«جان عزيزت در خطر است، كم‏تر خود را در فشار قرار بده.» امام سجاد(ع) فرمود:

«يا جابر لا ازال على منهاج ابوى موتسيا بهما حتى القاهما; اى جابر همواره راه‏پدرانم (پيامبر و على) را مى‏پيمايم، و آنها را الگو قرار مى‏دهم تا به آنهابپيوندم.» صحيفه سجاديه، يكى از نمادهاى عرفانى و زاييده انديشه‏هاى معرفت‏شناسى امام سجاد(ع) است كه به عنوان زبور آل محمد(ص) شناخته شده، و با مطالعه‏آن، مى‏توان به عظمت‏بى‏كران پرستش آگاهانه آن بزرگوار واقف شد.

توجه عميق به بينوايان

امام سجاد(ع) به تامين معاش زندگى افراد بى‏بضاعت ومستمند، توجه عميق و اقدام همه جانبه داشت، علاوه بر اين‏كه با نظم خاصى از صدخانواده فقير مدينه به طور مستمر سرپرستى مى‏كرد، به بينوايان ديگر نيز توجه‏داشت، او نان و آذوقه را در انبان مى‏كرد و خودش آن را بر دوش مى‏گرفت و به صورت‏ناشناس و محرمانه براى آنها مى‏برد، نيازمندان هرگاه او را مى‏ديدند به همديگرمى‏گفتند صاحب الجراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگوار وقتى كه فقير را مى‏ديد نه‏تنها با نظر خشمگين يا تحقيرآميز به او نگاه نمى‏كرد، بلكه با شادمانى مى‏گفت:

«مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخره; آفرين به كسى كه توشه مرا به سوى آخرت حمل‏مى‏كند.» يكى از شخصيت‏هاى عصر آن حضرت به نام زهرى مى‏گويد: در يك شب سرد وتاريك زمستانى امام سجاد(ع) را ديدم; بار آرد و هيزم بر پشت گرفته بود و عبورمى‏كرد، پرسيدم: اين بار چيست؟

فرمود: قصد سفر دارم، اين توشه راه سفر است كه آماده كرده‏ام تا به محله حريزببرم.

غلام خود را به آن حضرت معرفى نمودم و عرض كردم: «شما زحمت نكشيد، اين غلام من‏است كه آن بار شما را حمل مى‏كند.» فرمود: نه. عرض كردم: پس اجازه بدهيد خودم‏آن را حمل كنم، فرمود: «من زحمتى را كه موجب نجات من در سفر خواهد شد، وپيمودن راه سفر مرا نيكو كند، از خود دور نمى‏كنم.» پس از چند روزى او را درمدينه ديدم، پرسيدم شما فرموديد به مسافرت مى‏روم، پس چرا مسافرت نكردى؟ فرمود:

اى زهرى، منظورم از مسافرت، آن سفرى كه تو گمان كردى نبود، بلكه منظورم سفرمرگ بود كه خود را براى آن آماده مى‏ساختم، آن‏گاه فرمود:

«انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندى فى الخير; همانا آمادگى براى‏سفر مرگ، اجتناب از كارهاى حرام، و بخشش عطاياى نيك به مردم است.» آن حضرت برهمين اساس از بيماران عيادت مى‏كرد، و اگر با خبر مى‏شد كه آنها مقروض هستند،قرض آنها را ادا مى‏نمود، چنان‏كه روايت‏شده شنيد كه «محمدبن اسامه‏» بيمار وبسترى شده، به عيادتش رفت، وقتى فهميد او مقروض است و دوست دارد قبل از مرگش،قرض‏هايش پرداخته شود، همه قرض‏هاى او را برعهده گرفت و پرداخت.

پس از آن كه آن بزرگوار مهربان، به شهادت رسيد، هنگامى كه پيكر پاكش را غسل‏مى‏دادند، خراش‏هايى در پشت مباركش ديدند، بعضى از حاضران از علت آن پرسيدند،يكى از حاضران پاسخ داد:

«اين سياهى‏ها و خراش‏ها از آثار انبان‏هاى طعام است كه آن حضرت آن را به طورمكرر حمل مى‏كرد و به خانه مستمندان مى‏برد، و نيز از آثار آب‏كشى آن حضرت از چاه‏است كه براى همسايگان، از آن چاه آب مى‏كشيد، و اينك جاى طناب آب‏كشى در پشتش‏باقى‏مانده است‏».

خوف از حساب روز قيامت

امام سجاد(ع) در طول زندگى براى انجام مناسك حج و عمره‏بسيار به مكه مى‏رفت، با اين كه فاصله بين مدينه و مكه حدود هشتاد فرسخ است، آن‏حضرت براى انجام عبادت بزرگ حج، گاهى اين راه را پياده مى‏پيمود، و از اين كه‏براى انجام عبادت خدا، رنج مى‏كشيد، لذت مى‏برد.

آن بزرگوار بيست‏بار (و به نقلى 22 بار) سوار بر شترش شده و به مكه مى‏رفت، وپس از انجام مراسم عمره يا حج، به مكه باز مى‏گشت، او در اين مدت حتى يك بارتازيانه بر شترش نزد، هرگاه مى‏خواست‏شترش تندتر حركت كند، تازيانه‏اش را بربالاى سر شتر به حركت در مى‏آورد، و مى‏فرمود: «لولا خوف القصاص لفعلت; اگر ترس‏قصاص قيامت نبود، با زدن تازيانه بر شتر، آن را به تند حركت كردن وادارمى‏كردم.» با توجه به فاصله بين مكه و مدينه كه حدود هشتاد فرسخ بود، نتيجه‏مى‏گيريم كه بيست‏بار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل 3200 فرسخ خواهد شد، آن‏بزرگوار در تمام طول اين مدت با اين كه تازيانه در دستش بود، از خوف قصاص‏قيامت، حتى يك بار تازيانه‏اش را بر شترش نزد، با اين كه شتر در ميان مركب‏ها به‏پوست كلفتى معروف است، و تازيانه زدن به آن، رنجش چندانى براى او نخواهد بود.

در صفحه ديگرى از زندگى امام سجاد(ع) مى‏خوانيم: او يكى از غلامان آزاد كرده‏اش‏را سرپرست رسيدگى به مزرعه‏اى نموده‏بود، روزى براى ديدن آن مزرعه به آن جا رفت‏مشاهده كرد كه بر اثر سهل‏انگارى غلام آسيب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحت‏شد و براى تنبيه غلام، يك بار تازيانه‏اى به او زد. پس از اين كار پشيمان‏شد، وقتى كه آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را به‏حضورش بياورد، آن شخص پيام امام را به او ابلاغ كرد، غلام به محضر امام سجاد(ع)

آمد، ديد امام خود را برهنه كرده، و تازيانه‏اش را پيش رويش انداخته است. غلام‏گمان برد كه امام مى‏خواهد او را مجازات كند، از اين رو به شدت ترسيد، ولى‏ناگاه ديد امام سجاد (ع) آن تازيانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مردامروز كارى از من در مورد تو سرزد كه سابقه نداشت، لغزشى بود كه رخ داد، اينك‏اين تازيانه را بگير و همان گونه كه به تو زدم به من بزن و از من قصاص كن.»

غلام گفت: سوگند به خدا جز اين گمان نداشتم كه مرا مجازات كنى كه سزاوار آن‏هستم، تا چه رسد به اين كه من از تو قصاص كنم. امام سجاد(ع) فرمود: عزيزم!

تازيانه را بردار و قصاص كن، غلام گفت:

معاذالله! هرگز چنين نكنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشيدم. اين گفت و گو به‏طور مكرر بين امام سجاد(ع) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى كه امام(ع) ديد آن‏غلام از قصاص كردن خوددارى مى‏كند به او فرمود: «اما اذا ابيت فالضيعه صدقه‏عليك; هان آگاه باش اكنون كه از قصاص خوددارى مى‏كنى آن مزرعه را به تو انفاق‏كردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(ع) آن مزرعه را در اختيار آن غلام گذاشت.

همنشينى با مستضعفان

از شيوه‏هاى زندگى امام سجاد(ع) اين كه: بسيار متواضع‏بود، نه تنها از همنشينى با تهى‏دستان و مستضعفان عار نداشت، بلكه مشتاقانه دركنار آنها مى‏نشست و همچون دوست صميمى با آنها هم صحبت مى‏شد، بعضى اين روش رااز آن حضرت نپسنديدند، و از نشست و برخاست آن حضرت با طبقه پايين دست، انتقادكردند، امام سجاد(ع) در پاسخ آنها فرمود:

«انى اجالس من انتفع بمجالسته فى دينى; من با كسى همنشين مى‏شوم كه از مجالست‏او به نفع دينم بهره‏مند گردم.»

يك روز امام سجاد(ع) سوار بر مركب از راهى‏مى‏گذشت چشمش به جمعى از بيماران جذامى كه در كنار هم نشسته بودند و غذامى‏خوردند افتاد، آنها وقتى كه امام را ديدند او را دعوت به خوردن غذا كردند.

امام(ع) آن روز را روزه بود، به آنها فرمود:

«اگر روزه نبودم، در كنار سفره شما مى‏نشستم.» امام سجاد(ع) آن روز به خانه‏خود بازگشت، دستور داد غذاى مطبوعى آماده كردند، آن‏گاه همه آن جذاميان را به‏خانه خود دعوت كرد، آنها به خانه آن حضرت آمدند، امام(ع) در كنار آنها نشست وبا هم از غذا خوردند.

احترام به نامادرى

امام سجاد(ع) مادرش را به هنگامى كه نوزادى بيش نبود ازدست داد. از اين رو، بانويى پرستارى آن حضرت را بر عهده گرفت و به عنوان‏نامادرى در حفظ آن حضرت كوشيد، امام سجاد(ع) وقتى كه بزرگ شد، با نامادرى‏اش دريك كاسه غذا نمى‏خورد، شخصى از آن حضرت پرسيد:

«با اين‏كه شما مادرت (نامادريت) را دوست دارى، چرا در يك كاسه با او غذانمى‏خورى؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «انى اكره ان تستبق يدى الى ما سبقت اليه‏عينها فاكون عاقا لها; من دوست ندارم كه دستم به لقمه‏اى سبقت گيرد كه چشم‏مادرم به آن سبقت گرفته است، آن گاه جفاكار نسبت‏به مادرم گردم.» به راستى‏وقتى كه آن حضرت به نامادرى اين گونه احترام مى‏گذاشت، براى مقام مقدس مادرچقدر ارج و ارزش قائل بود؟!

خشنودى به رضاى الهى

امام باقر(ع) نقل كرد، پدرم‏امام سجاد(ع) فرمود: دچار بيمارى سختى شدم، پدرم به من فرمود: چه ميل دارى؟

گفتم: ميل دارم به گونه‏اى باشم كه در برابر تدبير و خواست‏خدا، خواسته ديگرى‏نداشته باشم. پدرم فرمود: «احسنت ضاهيت ابراهيم الخليل; احسن و آفرين كه به‏ابراهيم خليل(ع) شباهت‏يافته‏اى.» در آن هنگام كه دشمنان مى‏خواستند او را به‏درون آتش شعله‏ور بيفكنند، جبرئيل نزد او آمد و گفت: آيا حاجتى دارى؟

ابراهيم(ع) گفت: «لا اقترح على ربى، بل حسبى الله و نعم الوكيل; در برابرمقدرات پروردگارم چيز ديگرى درخواست نمى‏كنم، بلكه خدا مرا كفايت مى‏كند، و اوپشتيبان خوبى‏است.»

پاسخ شديد به طاغوت عراق

امام سجاد(ع) در تمام مصائب كربلاو اسارت، شركت داشت، و سخت‏ترين و جانكاه‏ترين حوادث را تحمل كرد، او و همراهانش‏را به صورت اسير، در كوفه به مجلس عبيدالله بن زياد حاكم عراق كه طاغوتى سنگ‏دل‏و بى‏رحم بود وارد نمودند. عبيدالله پس از گستاخى‏هاى بسيار بى‏شرمانه متوجه امام‏سجاد(ع) شد، و گفت: «اين شخص كيست؟» يكى از حاضران گفت: على بن حسين(ع) است.

عبيدالله گفت: مگر خداوند على پسر حسين(ع) را نكشت؟ امام سجاد(ع) فرمود:

من برادرى به نام على‏بن حسين(ع) [على‏اكبر] داشتم، مردم او را كشتند.

عبيدالله با خشونت گفت: «بلكه خدا او را كشت.» امام سجاد(ع) فرمود: «الله‏يتوفى الانفس حين موتها; خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض مى‏كند.» عبيدالله‏گفت: آيا تو جرئت پيدا كرده‏اى پاسخ مرا مى‏دهى؟ سپس به ماموران جلادش گفت:

برخيزيد و گردنش را بزنيد.

حضرت زينب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبيدالله فرمود:

«اگر بنا است على بن الحسين(ع) را بكشى، مرا نيز با او بكش.» در اين هنگام‏امام سجاد(ع) به عمه‏اش زينب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبيدالله سخن بگويم،سپس به عبيدالله رو كرد و با صلابت و قاطعيت فرمود: «ابالقتل تهددنى يابن زياداما علمت ان القتل لنا عاده، و كرامتنا الشهاده; اى پسر زياد! آيا مرا به كشتن‏تهديد مى‏كنى و مى‏ترسانى، آيا نمى‏دانى كه كشته شدن عادت ما است، و شهادت مايه‏كرامت و سرافرازى ما مى‏باشد؟!»

دخالت در سياست

ماجراى نهضت كربلا، يك حادثه‏بزرگ سياسى بود، امام سجاد(ع) در پيدايش آن و ابلاغ پيام شهيدان و پى‏گيرى نتايج‏نهضت نقش اصلى را داشت، آن حضرت پس از ماجراى خونين عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشت‏به مدينه، در هر فرصتى مردم را بر ضد طاغوت عصر، يزيدبن‏معاويه مى‏شوراند، خطبه غرا و كوبنده او در شام، يزيد و حكومتش را رسوا نمود، وماهيت پليد حكومت‏خودكامه او را افشا كرد، با اين كه در جو خفقان آن عصر ، حتى‏ذكر نام حسين(ع) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگين انگشترش چنين نوشته‏بودند: «خزى و شقى قاتل الحسين بن على عليه‏السلام; رسوا و بدبخت‏شد قاتل حسين‏پسر على(ع‏»). آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسين(ع) را ياد مى‏كرد ومى‏گريست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا مى‏كشيد، مى‏گفتند بفرماييد غذا ميل كنيد،در پاسخ مى‏فرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا;حسين(ع) فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه كشته شد.» كوتاه سخن آنكه آن حضرت‏اكثر بهره‏بردارى را از نهضت امام حسين(ع) به عناوين گوناگون بر ضد طاغوت‏هاى‏وقت نمود. پس از بنى‏اميه، هنگامى كه خلفاى بنى‏مروان روى كار آمدند، موضع‏گيرى‏امام سجاد(ع) در برابر آنها نيز نوع ديگرى از رودر رويى شديد در برابرطاغوتيان بود. آن حضرت قيام مختار بر ضد بنى‏اميه را تاييد كرد و با صراحت‏فرمود: «لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا; از مختار بدگويى نكنيد،چرا كه او قاتلان ما را كشت، و به خون‏خواهى از ما قيام كرد.» آن حضرت قبل ازقيام انقلابى پسرش «زيد» كه برضد حكومت هشام بن عبدالملك (دهمين طاغوت اموى)

رخ داد، قيام او را تاييد مى‏كرد و مى‏فرمود: «پدرم از پدرش اميرمومنان على(ع)

نقل كرد در پشت كوفه مردى قيام كند كه او را «زيد» مى‏گويند...

او و يارانش در قيامت‏با شكوهى بسيار باعظمت در كنار مردم عبور كنند، وفرشتگان به آنها اشاره كرده و مى‏گويند: اينها جانشينان صالحان پيشين و دعوت‏كنندگان به حق هستند، آن‏گاه رسول خدا(ص) از آنها استقبال كند و خطاب به زيدمى‏فرمايد: اى فرزندم! شما مسووليت‏خود را به انجام رسانديد، اكنون بدون حساب،وارد بهشت‏شويد.»

راز شهادت امام سجاد (ع)

موضع‏گيرى‏هاى قاطع و پر صلابت امام‏سجاد(ع) در برابر هشام‏بن عبدالملك (دهمين خليفه‏اموى) و عظمت روز افزون امام(ع)

در ميان مردم، به ويژه در ميان مردم حجاز موجب شد كه هشام به قتل امام سجاد(ع)

كمر بست، برادر او وليد بن عبدالملك، به دستور او، آن حضرت را مسموم كرده و به‏شهادت رساندند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حيثيت اسلام، و مبارزه با طاغوت‏هاى‏اموى و مروانى، شهد شهادت نوشيد، چند روز در بستر شهادت آرميده بود، معالجات‏سودى نبخشيد، او در لحظه آخر عمر همان وصيت پدرش را بازگو كرد و فرمود: هنگامى‏كه پدرم امام حسين(ع) وفات كرد، ساعتى قبل مرا به سينه‏اش چسبانيد و فرمود:

«يا بنى اياك و ظلم من لايجد عليك ناصرا الا الله; اى پسر جانم! بپرهيز از ستم‏كردن بر كسى كه ياورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نيز به پسرش امام‏باقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصيت مى‏كنم كه پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصيت كرد:

«يا بنى اصبر على الحق و ان كان مرا; اى پسر جان! در راه حق‏صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج‏آور باشد.»

به اين ترتيب آن امام همام بعد ازنهضت عظيم امام حسين(ع) پس از حدود 35سال مبارزه به صورت‏هاى گوناگون، در 75سالگى به لقاءالله پيوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت‏خونين پدرش را امضاء كرد.

او در فرازى از صحيفه سجاديه كه از گنجينه‏هاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به يادگار مانده، به درگاه خدا چنين عرض مى‏كند:

«اللهم انى اعتذر اليك من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره; خدايا! من از پيشگاه‏تو عذرخواهى مى‏كنم در مورد مظلومى كه در برابر من به او ستم شده، و من به يارى‏او نشتافته‏ام.» «خدايا! به من دست و نيرويى ده تا بتوانم بر كسانى كه به من‏ستم مى‏كنند پيروز شوم، و زبانى عنايت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چيره شوم، و انديشه‏اى ده تا نيرنگ فكرى دشمن را درهم شكنم، و دست‏ستمگران را از تعدى و تجاوز، كوتاه سازم.»

 

 

 

 
اشهد ان عليا ولي الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان عليا ولي الله
ذكر علي عباده

 

اشهد ان لا اله الا الله

اشهد ان محمدا رسول الله

اشهد ان عليا ولي الله

وبلاگ گروه

http://AliValiyollah.persianblog.ir

 
HydroForum® GroupHydroForum® GroupHydroForum® GroupHydroForum® GroupHydroForum® Group 
گروه علی ولی الله
HydroForum® GroupHydroForum® GroupHydroForum® GroupHydroForum® GroupHydroForum® Group
 گروه مكتب المهدي
( مديران گروه علي ولي الله )