اين شهيد عالى مقام، جهت گسترش معارف آل محمد (ص) مراكز آموزشى و عبادى زيادى را در شهرهاى مختلف پاكستان بنا نهاده است و ما در اين مجال كوتاه به چند مورد آن اشاره مىكنيم:
دار المعارف اسلاميه: در اين كانون آموزشى، با برنامههاى سنتى و جديد به پرورش فرزندان مسلمان مىپرداخت، تدريس رشتههاى نو و پاسخگويى به نياز جامعه بر اساس شرايط زندگى اجتماعى عصر، همانند اقتصاد، علوم سياسى و آموزشهاى اعتقادى جريان داشت. در كشورى كه تقابل فرهنگى به صورت سيار و پر پيچ و خم رواج داشت، چنين حوزههاى معارف دينى، نقش حساس و مؤثرى ايفاء مىكردند و با پاسدارى از حريم مكتب، رسالت خويش را به انجام مىرساندند. و پس از شهادت اين عارف دلسوز اسلام، اسم اين مركز دينى - علمى تغيير يافته و اكنون بنام جامعه شهيد عارف الحسين الحسينى (ره)خوانده مىشود. با توجه به عدم امكانات اقتصادى لازم در مناطق شيعه نشين، اين حوزه دينى، بسيار زيبا و به شيوه جديد ساخته شده و از امكانات لازم بر خوردار است. اين حوزه علميه در شهر پيشاور جامعه اهل البيت «انوار المدارس» در منطقهاى واقع شده است بنام (اوركزئى) كه قبايل آزاد زندگى مىكنند و تحت نظارت نماينده سياسى دولت مركزى اداره مىشود. اين مكان علمى نياز طلاب همانند، خوابگاه، مدرس و مسكن مدرسين را بر طرف مىسازد و مسجدى بسيار مجلل را در كنار اين مدرسه ساخته است.
مساجد: علامه شهيد (ره) علاوه بر فعاليتهاى سياسى به آباد سازى مراكز عبادى نيز مىپرداخت. ايشان براى ايجاد مساجد در مناطق دور افتاده و محروم، برنامه ريزى وسيعى داشت و موفق شد در مناطق ايالت سرحد سند و بلوچستان اين برنامهها را پياده كند، گرچه دشمنان اسلام به ايشان فرصت ندادند و او را از ملت گرفتند ولى او در مدت كوتاهى به ساخت و تأسيس مساجد متعددى موفق شد كه عبارتند از:
- مسجدى در منطقه بنگش.
- مسجدى در منطقه كچى.
- مسجدى در ستر سام.
- مسجدى در شبلان واقع در منطقه «كرم».
- مسجدى در «پيوار» زادگاهش.
- مسجدى جامع در مركز اوركزئى بنام كلايا.
- مسجدى در بخش على زائى.
- مسجدى در سرازئى.
- مسجدى در اندخيل «اوركزئى».
- مسجد با شكوهى در قصبه در كرمان در چهار مايلى پاراچنار.
- در مناطق بلوچستان پاكستان، سه مسجد جامع تأسيس كرده است.
- مسجدى در آزاد كشمير. امروز اين مساجد مراكز اسلامشناسى هزاران تن از مسلمانان اين مناطق بحساب مىآيد.
حسينيه: در مؤمن آباد بنگش.
در منطقه سترسام و مناطق ديگر حسينيههاى متعددى را بوجود آورده است.
درمانگاه: در شهرستان پاراچنار و در حاشيه شهر درمانگاهى به نام «شفاخانه علمدار» به همت ايشان ساخته شد، در اين درمانگاه علاوه بر وسايل درمانى و امكانات مورد نياز بيماران، سى تخت براى بسترى شدن بيماران مىباشد. پزشكان ماهر با وسايل و ابزار پيشرفته به معالجه بيماران مىپردازند.
در شهر كراچى: براى معالجه افراد فقير و بى پول درمانگاهى به نام «العصر» به دستور مستقيم ايشان تأسيس گرديد و هم اكنون در خدمت مردم محروم اين شهر قرار دارد.» (7)
ويژگيهاى اخلاقى
شهيد عارف حسين حسينى (ره) علاوه بر برجستگىهاى علمى و سياسى، از صفات اخلاقى خوبى برخوردار بود. و از همين جهت خيلى زود توانست در قلوب مسلمانان پاكستان جا نمايد و خدمات شايستهاى را به انجام برساند و ما طبق اين مبحث به مواردى از آن اشاره مىنماييم:
تعبد: تقيّد به برنامههاى دينى و عبادى در هر شرايط در او ملموس بود؛ فرزندش چنين مىگويد: «به اعتقاد من رمز موفقيت شهيد عارف در حفظ اخلاص و تعبد ايشان بود. قبل از رهبرى هم اين خلق و خوى در ايشان بود، حفاظت و مداومت بر نماز شب ايشان قابل تحسين بود. گاه مسافرتهاى طولانى داشت، مثلاً هفده ساعت در مسافرت بود، اما با اين حال از نماز شب غافل نمىشد و در طول 24 ساعت شبانه روز 3 الى 4 ساعت خواب داشت و با آن خستگى زياد، نماز شب را ترك نمىكرد. در همه حال در سفر و حضر بر اقامه نماز شب تأكيد فراوان داشت. سجدههاى طولانى داشت و همچنين به دعاى كميل بسيار علاقمند بود و هر شب جمعه دعاى كميل مىخواند.»(8)
يكى از دوستان دوران نجف شهيد حسينى درباره روح تعبد ايشان اظهار مىدارد: «در همان جوانى كه با هم در حوزه علميه نجف بوديم، تقوى و پرهيزكارى از سيمايش پيدا بود و هر گاه به زيارت قبر مولى الموحدين امام على (ع) مشرف مىشد و زيارت نامه مىخواند، تا آخر زيارت نامه يكنواخت اشك مىريخت. چنان با هيجان و سوز دل بود، كه اطرافيانش را نيز منقلب مىساخت.» (9)
تواضع: شهيد عارف حسين حسينى (ره) از نظر تواضع كم نظير بود. چه قبل از انتخاب به رهبرى و نيز پس از آن، برخوردش بسيار شايسته و با همه نزديكان دوستانه بود و خود را بالاتر از اطرافيان به حساب نمىآورد. يكى از دوستان شهيد درباره تواضع ايشان چنين مىگويد: «دو قضيه از تواضع شهيد عارف حسين حسينى (ره) به نظر من آمده است:
1- يكى اينكه وقتى بنده در مدرسه ايشان (پيشاور) به عنوان مدرس اعزام شده بودم، گاهى بنده به عنوان امام جماعت، نماز جماعت مىخواندم. ايشان هم گاهى كه در پيشاور بودند و در حوزه علميه حضور داشتند در نماز جماعت شركت و به بنده اقتداء مىكردند. با اينكه بنده يك طلبه كوچك و ايشان قائد ملت جعفريه كشور پاكستان بود.
2- يك روز من و شهيد حسينى (ره) در داخل مدرسه علميه پيشاور قدم مىزديم، ايشان از من به عنوان مشاوره پرسيد: آقاى مهدوى! بفرمائيد كه بنده از طرف ايران دعوت شدهام چه بكنم، مسافرت بروم يا نه؟ شأن ايشان اجلّ از اين بود كه با طلبه كوچكى مثل بنده مشورت كند. بنده در جواب عرض كردم كه: آقا، ما قابليت اين را نداريم كه به جناب عالى نظر مشورت بدهيم. ايشان باز هم اصرار كردند لذا بنده مجبور شدم و عرض كردم: آقا، به نظر بنده جناب عالى مدرسه علميه را فعّال كنيد و خودتان مشغول تدريس شويد. و اصلاً از مدرسه خارج نشويد و فقط نمايندههاى خود را روانه كنيد. در جواب گفتند: آقاى مهدوى! شما درست فرمودى، ولى بنده مجبورم كه به شهرها و روستاها بروم، چون اگر بنده نروم اختلافات ميافتد. بنده مجبورم كه اختلافات را حل كنم و بدون من اختلافات بعضى جاها حل نمىشود.» (10)
درد اجتماعى : شهيد حسينى خود را وقف خدمات اجتماعى كرده بود، با توجه به عدم امكانات لازم به بسيارى از مناطق محروم و شهرهاى مرزى سفر مىكرد، و به حل معضلات اقتصادى - فرهنگى تودههاى رنج ديده شيعه مىپرداخت. او نه تنها در دوره رهبرى اين گونه بود، بلكه در ايام جوانى نيز خدمات اجتماعىاش را از كسى دريغ نمىكرد و در حد توان به حل آن اهتمام مىورزيد. يكى از دوستان شهيد حسينى در اين باره چنين اظهار نظر مىنمايد: «در سال 1354 در حوزه علميه قم بودم، همسرم مريض و در بيمارستان (نيكويى) بسترى بود. شهيد حسينى هم در قم بود. روزى در خيابان ارم (آيت اللّه مرعشى نجفى) مرا ديد و از حال همسرم پرسيد. من از اينكه رابطه آنچنانى با ايشان نداشتم مسئله مريضى همسرم را به او نگفته بودم، از سؤال او تعجب نمودم كه چطور فهميده است ؟
فرداى آنروز بوسيله يكى از همدرسى هايم مقدار سيصد تومان برايم فرستاد تا خرج بيمارستان نمايم و همچنين براى بهبودى همسرم در بيمارستان نياز به خون بود و لذا شهيد حسينى (ره) دو نفر را فرستاد خون دادند. با همكارى آن شهيد بزرگوار بود كه همسرم نجات يافت.
شهيد حسينى پس از رهبرى هم روحيه خدمت به تودهها را از دست نداد چون خودش از بين قشر محروم برخاسته بود. درد مردمى داشت و مشكلات آنها را درك مىنمود و از اين رو به دورافتادهترين مناطق كشور مىرفت. مثلاً در دهات (سند) كه فاقد امكانات مانند برق...بود مىرفت و به مشكلات آنها مىپرداخت، و حتى عبا را پهن مىكرد و نماز جماعت مىخواند.» (11)
اخلاق در خانه: اين شهيد بزرگوار در خانه و با خانوادهاش بسيار ساده و صميمى بود و اخلاقش در روابط خانوادگى همانند اخلاق سياسى و اجتماعىاش الگو بود. همسر شهيد در رابطه با روش او در خانه و خصوصيت شخصىاش اظهار مىدارد: «ما در زندگى با شهيد هيچ مشكلى نداشتيم،
1- او با اخلاق بسيار خوب با ما رفتار مىكرد و مىفرمود: موقعى كه تمام خانواده را خوشحال مىبينم خستگى ام از بين مىرود.
2- ايشان تمام پول و مخارج خانه را به دست من مىداد و به من كاملاً اعتماد مىكرد و هميشه مىفرمود: من به شما اعتماد دارم و مىدانم كه امور خانه را بهتر از من مىتوانيد اداره نمائيد.
3- همچنين ايشان براى پذيرايى هر چه بهتر از مهمانان تأكيد مىورزيد.
4- ايشان با خويشان خود با نهايت عطوفت و رأفت رفتار مىكرد و اگر از آنها كسى مريض مىشد و يا در مصيبتى مبتلا مىشد، هر كمكى كه امكان داشت، به آنها مىكرد و آنها را يارى مىنمود. او از پول شخصى خود براى معالجه آنان اقدام مىنمود و حتى در بعضى مواقع آنها را براى استراحت و گذراندن دوره معالجه يا نقاهت، به منزل خود مىآورد.
5- هر گاه درباره شهادت كسى خبرى مىشنيد مىفرمود: چقدر خوشبخت است كه سعادت شهادت را يافته است. ايشان در تمام نمازهاى خود از خدا مىخواست كه: خدايا! مرا از اين سعادت محروم نفرما.
6- و همچنين هر كجاى جهان مصيبتى بر شيعيان وارد مىشد، ايشان ناراحت مىشد و گاه در آنروز غذا ميل نمىكرد.
7- در زندگى مبارك خود هميشه كمتر مىخوابيد، تقريباً بيشتر وقت شبها را به عبادت الهى اشتغال داشت. و بعد از خواندن نماز فجر كمى استراحت مىكرد.
8- به غذاى لذيذ تمايل نداشت. البته درباره مهمانان خويش اينطور نبود. براى آنها با كمال اهتمام دعوت مىكرد و غذاهاى خصوصى و لذيذ، تهيه مىكرد. (12)
اسلام گرايى : شهيد حسينى چه قبل از رهبرى و يا بعد از آن مدافع سر سخت اسلام و ارزشهاى آن بود و لحظهاى از سنگر پاسدارى دين غافل نشد. در مجامع علمى و سخنرانىها شالوده زندگى سالم را در سايه قرآن دانسته و عمل به آن را مايه سربلندى مسلمين مىدانست. در اين مورد چنين گفته است: «قرآن خاص ابدى سعادت بشرى است و انسان را از ذلت و نكبت مىرهاند.» و در موضوع قرآن و هدايت مىگفت:
«قرآن فقط يك كتاب فقهى و تربيتى نيست، بلكه شامل اصول سياسى، اجتماعى، اقتصادى، عدالتى، روحانى و مادى نيز مىباشد. مسلمانان تا وقتى كه به قرآن عمل مىكردند، سر فراز و رستگار و با سعادت بودند، و از لحظهاى كه از تعليمات اين كتاب آسمانى دورى جستهاند در معرض زوال و نابودى قرار گرفتهاند. آن عظمت از دست رفته مسلمانان زمانى بر خواهد گشت كه مسلمين راههاى غلط و انحرافى را ترك كرده و به قرآن روى آورند و به تعليمات آن عمل نمايند و قرآن را رهنماى خويش و چراغ زندگى خود قرار بدهند.»(13)
اين شهيد (ره) براى وحدت اسلامى زياد زحمت كشيد. با علماء اهل سنت پاكستان و ساير بلاد و مسلمانان رابطهاى صميمى داشت. و قلمرو فعاليتهاى فرهنگى خود را تا شهرهاى سنّى نشينى گسترش داده بود و با نفوذ كلام و نفس پاكى كه داشت، خيلىها را شيفته فرهنگ اهلبيت (ع) ساخت. فرزندش مىگويد:
«در پاكستان منطقهاى است به نام (چارسده و ديز) كه از مناطق صد در صد سنّى نشين هستند و تعصب عجيبى نسبت به شيعيان دارند، شهيد حسينى در آنجا تبليغات خود را شروع كرد و براى مردم آنجا كتاب مىفرستاد و سخنرانى مىكرد. مهمترين هدفى را كه در اين كار دنبال مىكرد، اين بود كه اتحاد بين تسنّن و تشيّع محكمتر شود. بحمد اللّه در آنجا صدها نفر علاقمند به شيعه شدند و هم اكنون افراد ديگرى هم كه توسط شهيد حسينى ؛ شيعه شدند، خود بخود فعاليتهاى مذهبى و تبليغى دارند.»(14)
يكى از طلاب پاكستانى در اين رابطه چنين مىگويد: «در سال 1354 با هم مكه مشرف شديم، در «منى» چادر بزرگ به پا شده بود و علماء پاكستانى كه از اهل سنت بودند، در آنجا ساكن بودند. شهيد عارف حسين حسينى (ره) دعاى عرفه را خواندند، آنچنان جذاب و توأم با قلب شكسته بود كه حتى برادران سنى اشك مىريختند وقتى به مكه آمديم از شهيد حسينى و همراهان دعوت كردند و در فضاى بسيار دوستانه به گفتگو پرداختند.»(15)
استعمار ستيزى : شهيد حسينى (ره) در برابر دشمنان دين، از خود سازش نشان نمىداد و از مجامع سياسى، با قاطعيت نظام استكبارى را مورد حمله قرار مىداد و سر چشمه مفاسد سياسى و اقتصادى جهان را آمريكا معرفى مىكرد و با وجود نفوذ گسترده استعمار آمريكايى در پاكستان، هراسى نداشت و اين چنين جهان استعمار را مورد انتقاد قرار مىداد: «براى ما تعجب آور نيست اگر مىبينيم براى ايجاد اختلاف بين مسلمانان پاكستان مسجدى به نام (مسجد فيصل) در اسلام آباد ساختند و يا براى ايجاد اختلاف در بين مسلمانان پاكستان، دانشگاههايى را بوجود آوردند. پس ما اين منطق را درك مىكنيم كه تنها با اين كارها منافع خود را دنبال مىكنند، بخاطر منافع خودشان مسلمانان را به جان يكديگر مىاندازند، براى منافع خودشان مساجد و مدارس را به صورت سنگر در مىآورند ولى ما اين منطق را درك نمىكنيم آن كه آل سعود به چه دليل براى از بين بردن انقلاب نيكاراگوا به نهضت ضد انقلابى «كنترا» كمكهاى مالى مىكند؟!
آمريكا كه خود را جمهورى خواه و حكومت خود را جمهورى مىانگارد، ببينيد در «پاناما» به چه توطئه هايى كه عليه پاناما دست نمىزند. «گرانادا» را ببينيد كه آمريكا چگونه بوسيله ارتش خود، حكومت آنجا را سرنگون و حكومتى مطابق خواستههاى خود در آنجا بوجود آورد. اين آمريكا كه به «مسكو» رفته و حقوق بشر را به گورباچف، تدريس مىكند. ما در رابطه با همين حقوق بشر مىپرسيم: آقاى «ريگان»! شما سخن از حقوق كدام بشر را مطرح مىكنيد؟ آيا فلسطينىها بشر نيستند؟ آيا در لبنان بشر نيست؟ «ويتنامىها» بشر نبودند ؟ در آفريقاى جنوبى بشر نيست؟ آنهايى كه در ايران در هواپيما و در حال سفر بودند، بشر نبودند؟ اين كدام بشر است كه آمريكا از آن دم مىزند؟ اين بشر همان بشرى است كه براى منافع آمريكا كار كند. چه اين بشر، يهودى باشد و چه حكّام به اصطلاح مسلمان.» (16)
و ديگر سخنرانىهاى اين شهيد كه در اين فرصت كوتاه نمىشود آنرا گنجانيد، همه بيانگر شجاعت و قاطعيت او در برابر استكبار جهانى و در رأس آن، آمريكا است.
No comments:
Post a Comment