19 بسم الله الرحمن الرحیم در بیست و دوم مهر ماه امسال(1388) حضرت آقاي علامه حسن زاده آملي (روحی فداه)در جلسه عمومی که داشتند و برای عده ای از مشتاقین کمال سخنانی ایراد فرمودند یکی از نکاتی که فرموده بودند این است:(که ان شاءالله سر لوحه کار ما قرار بگیرد): گوشهایتان تنها به کلام رهبری باشد چون گوش ایشان به کلام حجه ابن الحسن (عج) است . ( جلسه عمومی 22 مهر ماه 1388 ) منبع: سایت تجلی اعظم ********************************************************** غم سقوط نخبگان و بشارتهای الهی! وقتی خطبه های نمازجمعه ۱۰ سال پیش را خواندم انگار وضع همین امروز ما بود که آقا ده سال پیش تبیین کرده بودند.هر چند این وضعیت هر روزه انقلاب است یک عده از کاروان انقلاب ریزش می کنند و عده ای دیگر رویش انقلاب هستند.آری غم بزرگی است اما بشارتهای الهی زیاد است. گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری در نمازجمعه۲۶/۹/۷۸ *غم بزرگ اين است كه بعضى عناصرى كه هيچ سودى در سلطه امريكا بر اين كشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها، براى سلطه امريكا بر اين كشور تلاش مىكنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضيها عقدهاى دارند؛ بعضيها كينهاى دارند؛ بعضيها گلهاى از كسى دارند؛ براى خاطر دستمالى، قيصريه را آتش مىزنند؛ بهخاطر يك دشمنى و يك كينه شخصى و يك محروميت از فلان مسؤوليت كه مايل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و بهخاطر يك اشتباه در فهم، مىبينيد كه حرفى مىزنند، اقدامى مىكنند، موضعى مىگيرند و كارى مىكنند كه به ضرر تمام مىشود و در خدمت دشمن قرار مىگيرند! **دل انسان غمگين مىشود و مىشكند بهخاطر اينكه چرا كسانى كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومين زدند، حالا طورى مشى كنند كه اسرائيل و امريكا و سيا و هركسى كه در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند! اين، انسان را غصّهدار مىكند. ولى به شما عرض كنم، بشارتهاى الهى اينقدر زياد است كه هر غمى را از دل پاك مىكند. بشارتهاى الهى خيلى زياد است. نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمى كه سابقه انقلابى دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فكرها، همه جريانهاى گوناگون اجتماعى، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در كنار رويش. ***شما به صدر اسلام نگاه كنيد، ببينيد آن كسانىكه در دوران غربت اسلام و غربت على، از اميرالمؤمنين دفاع كردند، چه كسانى بودند؟ اينها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبير و جناب سعدبنابى وقّاص و امثال اينها بودند. بعضى از اينها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اينها در مقابل على ايستادند. اينها ريزشها بودند. اما رويش كدام است؟ رويش، عبداللَّهبنعبّاس است؛ محمّدبنابىبكر است؛ مالك اشتر است؛ ميثم تمّار است. اينها رويشهاى جديدند. اينها كه در زمان پيامبر نبودند؛ اينها در همان دوران غربت اسلام روييدند؛ اينها نهالهاى تازهاند. شما ببينيد يك مالك اشتر در همه تاريخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممكن است كسانى ريزش پيدا كنند كه البته مايه تأسّف است. وقتى به اميرالمؤمنين شمشير زبير را دادند، گريه كرد. همانطور كه گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد كسانى ريزش پيدا كنند كه يك روز پاى سفره انقلاب، پاى سفره امام زمان، پاى سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ ****اما در كنار آن ريزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. اميرالمؤمنين هرجا در ميدانهاى جنگ احتياج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس مىرفت و اميرالمؤمنين را يارى مىكرد. هرجا احتياج به شمشير داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابىبكر - مثل اين رجال - نه يكى، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اينطور نيست كه شما خيال كنيد حالا چهار نفر آدمى كه از راه برگشتند و نيرويشان تمام شد، معنايش اين است كه نيروى اين گردونه عظيم تمام شده است. نه آقا؛ بعضيها در بين راه قوّهشان تمام مىشود. بله؛ ضعيفترها وسط راه آذوقهشان تمام مىشود. يك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كاروانى به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسيدند - كسانى كه به مشهد رفتهاند، مىدانند كه خواجه اباصلت كجاست - گفت ما كه خرجيمان تمام شد! بعضيها خرجيشان در خواجه اباصلت تمام مىشود؛ بعضيها خرجيشان بين راه تمام مىشود؛ بعضيها دو سه كيلومتر مىآيند، بعد خرجيشان تمام مىشود! اين همان ارتجاع و برگشتن است. اين افتخار نيست؛ اين ننگ است؛ اين بريدن است؛ اين از راه ماندن است؛ روایت پخش نشده مقام معظم رهبری از روشنگری عمار یاسر در حوادث اخیر هر سال در ایام شعبان، یک دیدار در حسینیه امام خمینی انجام می شود که نگاه دوربین های صدا و سیما از آن محروم می ماند و آن هم دیدار خدمتگزاران دفتر مقام معظم رهبری با ایشان است. فرمایشات آقا در دیدار هر ساله عمدتا راجع به مراقبت در انجام وظایف کاری و تشکر از خانواده های خدمتگزاران است و البته به تناسب ایام شعبان، توصیه های اخلاقی ایشان حقیقتاً جان و دل مستعمین را حیات می بخشد. البته امسال علاوه بر این دیدار ، دیدار دیگری نیز در حسینیه امام خمینی در ایام ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و در جمع مداحان اهل بیت انجام شد که متاسفانه مشروح آن از تلویزیون پخش نشد و مورد الطاف سانسوری صداوسیما قرار گرفت. حضرت آقا در آن دیدار در خصوص انتخابات فرموده بودند: «الحمدلله هم انتخابات خوبی بود و هم انتخاب ، انتخاب خوبی بود.» اما در دیدار امسال خدمتگزاران ، ایشان در مورد نصرتها و وعده های خداوند از ابتدای انقلاب اشاره کردند و به بصیرت پرداختند و ابعاد آن را تشریح کردند. چند مطلب ایشان برای بنده خیلی جذاب بود که عیناً آنها را می آورم تا همه بهره ببرند. انتخاب تیتر مطالب از خود بنده است.(حضور بنده نیز به واسطه خدمتگزاری نبود ما که این لیاقت رو نداریم به خاطر لطف دوستان بود دیگه!!) ۱- منافقین نماز شب خوان! «بصيرت خودتان را بالا ببريد، آگاهى خودتان را بالا ببريد. من مكرر اين جملهى اميرالمؤمنين را به نظرم در جنگ صفين در گفتارها بيان كردم كه فرمود: «الا و لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر».ميدانيد، سختى پرچم اميرالمؤمنين از پرچم پيغمبر، از جهاتى بيشتر بود؛ چون در پرچم پيغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زير پرچم اميرالمؤمنين دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند. دشمن همان حرفهائى را ميزد كه دوست ميزند؛ همان نماز جماعت را كه تو اردوگاه اميرالمؤمنين ميخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در جنگ جمل و صفين و نهروان - ميخواندند. حالا شما باشيد، چه كار ميكنيد؟ به شما ميگويند: آقا! اين طرفِ مقابل، باطل است. شما ميگوئيد: اِ، با اين نماز، با اين عبادت! بعضىشان مثل خوارج كه خيلى هم عبادتشان آب و رنگ داشت؛ خيلى. اميرالمؤمنين از تاريكى شب استفاده كرد و از اردوگاه خوارج عبور كرد، ديد يكى دارد با صداى خوشى ميخواند: «أمّن هو قانت ءاناء اللّيل» - آيهى قرآن را نصفه شب دارد ميخواند؛ با صداى خيلى گرم و تكان دهندهاى - يك نفر كنار حضرت بود، گفت: يا اميرالمؤمنين! به به! خوش به حال اين كسى كه دارد اين آيه را به اين قشنگى ميخواند. اى كاش من يك موئى در بدن او بودم؛ چون او به بهشت ميرود؛ حتماً، يقيناً؛ من هم با بركت او به بهشت ميروم. اين گذشت، جنگ نهروان شروع شد. بعد كه دشمنان كشته شدند و مغلوب شدند، اميرالمؤمنين آمد بالاسر كشتههاى دشمن، همين طور عبور ميكرد و ميگفت بعضىها را كه به رو افتاده بودند، بلندشان كنيد؛ بلند ميكردند، حضرت با اينها حرف ميزد. آنها مرده بودند، اما ميخواست اصحاب بشنوند. يكى را گفت بلند كنيد، بلند كردند. به همان كسى كه آن شب همراهش بود، حضرت فرمود: اين شخص را ميشناسى؟ گفت: نه. گفت: اين همان كسى است كه تو آرزو كردى يك مو از بدن او باشى، كه آن شب داشت آن قرآن را با آن لحن سوزناك ميخواند! اينجا در مقابل قرآن ناطق، اميرالمؤمنين (عليه افضل صلوات المصلّين) ميايستد، شمشير ميكشد! چون بصيرت نيست؛ بصيرت نيست، نميتواند اوضاع را بفهمد.» ۲- نقش عمار یاسر در وقایع اخیر! «يكى از كارهاى مهم نخبگان و خواص، تبيين است؛ حقائق را بدون تعصب روشن كنند؛ بدون حاكميت تعلقات جناحى و گروهى و بر دل آن گوينده. اينها مضر است. جناح و اينها را بايد كنار گذاشت، بايد حقيقت را فهميد. در جنگ صفين يكى از كارهاى مهم جناب عمار ياسر تبيين حقيقت بود. چون آن جناح مقابل كه جناح معاويه بود، تبليغات گوناگونى داشتند. همينى كه حالا امروز به آن جنگ روانى ميگويند، اين جزو اختراعات جديد نيست، شيوههاش فرق كرده؛ اين از اول بوده. خيلى هم ماهر بودند در اين جنگ روانى؛ خيلى. آدم نگاه ميكند كارهايشان را، مىبيند كه در جنگ روانى ماهر بودند. تخريب ذهن هم آسانتر از تعمير ذهن است. وقتى به شما چيزى بگويند، سوءظنى يك جا پيدا كنيد، وارد شدن سوء ظن به ذهن آسان است، پاك كردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبههافكنى ميكردند، سوء ظن را وارد ميكردند؛ كار آسانى بود. اين كسى كه از اين طرف، خودش را موظف دانسته بود كه در مقابل اين جنگ روانى بايستد و مقاومت كند، جناب عمار ياسر بود، كه در قضاياى جنگ صفين دارد كه با اسب از اين طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودى ميرفت و همين طور اين گروههائى را كه - به تعبيرِ امروز، گردانها يا تيپهاى جدا جداى از هم - بودند، به هر كدام ميرسيد، در مقابل آنها مىايستاد و مبالغى براى آنها صحبت ميكرد؛ حقائقى را براى آنها روشن ميكرد و تأثير ميگذاشت. يك جا ميديد اختلاف پيدا شده، يك عدهاى دچار ترديد شدند، بگو مگو توى آنها هست، خودش را بسرعت آنجا ميرساند و برايشان حرف ميزد، صحبت ميكرد، تبيين ميكرد؛ اين گرهها را باز ميكرد.» ۳- بی بصیرتی بعضی های اصولگرا! «نقش نخبگان و خواص هم اين است كه اين بصيرت را نه فقط در خودشان، در ديگران به وجود بياورند. آدم گاهى مىبيند كه متأسفانه بعضى از نخبگان خودشان هم دچار بىبصيرتىاند؛ نميفهمند؛ اصلاً ملتفت نيستند. يك حرفى يكهو به نفع دشمن ميپرانند؛ به نفع جبههاى كه همتش نابودى بناى جمهورى اسلامى است به نحوى. نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهاى بدى هم نيستند، نيت بدى هم ندارند؛ اما اين است ديگر. بىبصيرتى است ديگر.» |
No comments:
Post a Comment