در آستانه شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان این دستهای ساده و خالی دخیلتان ما را فقط به رسم رفاقت دعا کنید این ایمیل صرفاً جهت پررنگ شدن در ذهن دوستان ارسال می شود که مبادا خدای ناکرده ما در دعاهای شب قدرشان فراموش کنند! و در راس همه دعاها... دعا کنید رسد آن زمان که یار بیاید، خزان باغ جهان را ز نو بهار بیاید. دعا کنید، دعایی که آفتاب درخشان، به سرپرستی گلهای روزگار بیاید. اگر بعد از شب قدر هم این ایمیل را دیده اید باز تا پایان فرصت استثنایی ماه رمضان برای دعا به خود و دوستانتان زمان دارید. كوله بارت بربند! شايداين چند سحرفرصت آخرباشد! كه به مقصدبرسيم بشناسيم خدا و بفهميم كه يك عمرچه غافل بوديم ميشودكاري كردكه بيايد مهدي.. مطالب در حال و هوای ماه رمضان، مناجات، شبهای قدر و خاصه امام نازنین زمین و زمان(عج) گردآوری شده است....امید که مفید فایده باشد. 1. اشعار اول استهلال السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما ما به دنبال تو می گردیم و تو دنبال ما ماه پیدا ، ماه پنهان ، ماه روشن ، ماه گم رؤیت این ماه یعنی نامة اعمال ما خاصه این شبها که ابر و باد و باران با من است خاصه این شبها که تعریفی ندارد حال ما کاش در تقدیر ما باشد همه شبهای قدر کاش حوّل حالنایی تر شود احوال ما این سحرها در زلال ربنا گم می شویم این سحرها آسمان گم می شود در بال ما ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم ماه با پای خودش آمد به استقبال ما گوشه چشمی به ما بنمای ای ابروهلال تا همه خورشید گردد روزی امسال ما ** اولین تجربه تکلیف رمضانی در هرم گرمای تابستان.. تشنه ام این رمضان! تشنه تر از هر رمضانی شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی لیله قدر عزیزی است ، بیا دل بتکانیم سهم ما چیست از این روزه، همین خانه تکانی بی نشانان زمین، زنده به گوران زمانیم همه همسایه مرگیم، همین است نشانی جالب است ، درحالی که بعضی برای حیات و درک شب بیست و یکم خود، در پایان شب نوزدهم عاجزانه دعا می کنند، بعضی امیدواران به حیات و احیاناً نورچشمی های حضرت پروردگار! مشغول محاسبه اینند که سالهای نیامده آینده ای که رمضان دوباره در تابستان واقع شود در چند سالگی اشان خواهد بود! ** اول اعتراف... براي آنكه بيايی نكرده ام كاري مرا ببخش برايت هميشه دردسرم وبلافاصله به رسم مداحها، پیش کشیدن واسطه ها اگر چه نزد تو بي آبروتر از من نيست خوشم به نوكري مادر تو مفتخرم و سپس درخواست.. آقا بیا تا بندگی معنا بگیرد، شایددعای مادرت زهرا بگیرد، آقا بیا تابا ظهور چشم هایت، این چشم های ما کمی تقوا بگیرد. و باز اعتراف...تعیین تکلیف! و درخواست اين كه آزردهخاطري، شايد ** امشب چه غوغا کرده ای طو فان چه بر پا کرده ای ** خدا كند كه بهار رسيدنش برسد ** می شود این رمضان موعد فردا باشد آخرین ماه صیام غم مولا باشد می شود در شب قدرش به جهان مژده دهند که همین سال ظهور گل زهرا باشد ** تا كي درانتـظـارتو شب را سحــركنم شب تا سحــر بياد رخت ناله سركنــــم اي غايب ازنظرنظــــري كن بحال من تاچند سيل اشك روان از بصركنـــــم چشمــم براه و حال تباه والم فـزون ازهجــرت ارتزاق بخــون جگر كنـــــم بگذشت عمرو راه وصال تو طي نشد آيا شودكه بررخ خوبــت نظركنـــــم اندرهواي فيض لقـــاي تو روزو شب خـودرا قرين محنت ورنج وخطـركنــــم اي فيض بخش عالـم امكان عنايتي كن تا درآستــان جلالـت گذركنـــم درهركجا تويي چه برضوي چه ذي طوي منـت گذار تا كه بسويت سفـركنـــم دست مرا بگـــير كه از پا فتــاده ام باشد كه درره تو فــدا جـان و سركنـــم حيرانم و لقاي تو مي خواهم اي حبيب خود آگهي به آنكه سخن مختصر كنم ** چقدر مانده به پایان عصر کلاشی وفور پرده دری و رواج فحاشی؟ درختهای زمین رنگ سبز می خواهند ولی نه داخل دفترچه های نقاشی اگر قدم بگذاری شبی به کوچه ما شکوفه می شکفد از میان هر کاشی به خواب دیده ام آن روز را که می آیی که روی شادی مردم ستاره می پاشی چقدر گریه شوم، تا کدام جمعه بگو چه می کنی تو خودت جای ما اگر باشی سلام ای همه وسعت شکیبایی نگاه کن به سلامم، بگو که می آیی برس به داد زمین بوی خون پر است اینجا ببین چگونه بلا در تبلور است اینجا سلام عاطفه را هیچ کس نمی فهمد جوابها، جرَیان تنفر است اینجا تو مرتضای زمانی بیا و کاری کن که نان خشک یتیمانه آجر است اینجا بیا مفسر توحید روشن طاها که قحطسالی حمد و تکاثر است اینجا خلاصه همه گریه هایمان این است بیا که درد ورای تصور است اینجا زبان شعر من اندوه یک دلِ خسته است که دردهای زمین را شنید و باور کرد خلاصه، آمدنت را زمانه می بیند به هر زمان که برایت خدا مقدر کرد فقط بدون تو مائیم و حسرت یک عمر که در غیاب تو آن را نمی شود سر کرد. ** ناخواسته، به روی سیاهم نگاه کن یکبار هم به خاطر من اشتباه کن! جانا مگر شکستن دلها گناه نیست قربان دل شکستن تو، پس گناه کن!! ** رمضان کشتی نوح است ،نمانید شما ترسم آن است که خود را نرسانید شما بادبان های شب قدر چنین می گویند این زمان جانب خورشید برانید شما همه رفتند، همه جانب خورشید شدند هان بیایید اگر سوخته جانید شما سوی آن گنبد و گلدسته سبز ازلی چون کبوتر همگی دل بپرانید شما دل من مرده هلا زنده دلان شب قدر بر دلم فاتحه ای تازه بخوانید شما شب هجران است اشکی بفشانید ز دل روز میدان است، اسبی بدوانید شما وقت آن است که جانی بکشانید به اوج دم آن است که روحی بدمانید شما گاه افطار و سحر سفره نورید و دعا چون سحرگاه رسد بانگ اذانید شما ما در این غمکده ها دست به کاری نزدیم کاش و ای کاش که کاری بتوانید شما ** روزهایی که گذشتند دلم غلغله بود ای که فردای زمین را نگرانید شما تن یاران وطن پر شده از شعله و زخم باز بر زخم چرا زخم زبانید شما آه و صد آه یکی قصه نخواندید ز درد حیف و صد حیف یکی نکته ندانید شما ای فسوسا که به دنبال مقام افتادید ای دریغا که پی نام و نشانید شما حاجتی هست اگر مردن ایمان شماست چه کسی گفته که محتاج به نانید شما هان ببینید در آیینه که تصویر که اید؟ هم از آیینه بپرسید کیانید شما از هیاهوی شما چشم وطن آب نخورد ما شنیدیم که صاحب نظرانید شما!! این و آن راه به فردای هدایت بردند ای دریغا که نه اینید و نه آنید شما نکند گم شده از دست شما خاتم عمر بر چه عهدید شما در چه زمانید شما ظاهرا گرچه به دل غصه غیبت دارید در پس پرده تزویر نهانید شما همزبانید ولی محرم بیگانه شدید مهربانید ولی تلخ دهانید شما شاعرانید ولی از غم مردم دورید نه بدیع و نه معانی نه بیانید شما نیست در شعر شما هیچ امیدی به فروغ بی خبر از غم و درد اخوانید شما بیش از این از ستم خلق خدا دم مزنید با همه همهمه ها بی همگانید شما ما اگر بار گران بود گذشتیم و گذشت ای دریغا که همه بار گرانید شما خاک ایران نسب از خون سیاوش دارد آتش افروزانا در چه گمانید شما نکند راز دل سوختگان فاش شود نکند نامه به بیگانه رسانید شما مهره نرد هوس، بازی تان خواهد داد تا به کی مضحکه هرهیجانید شما یا از این دمدمه خود را به کناری بکشید یا از این وسوسه خود را برهانید شما خاکریزی ست که یکباره فرو می ریزد بازگردید که در خط امانید شما *** هله یاران منا دشمن جانی نشوید خصم را بر سر جایش بنشانید شما هین بهار رمضان است به دل پردازید گردی از جان و دل خود بتکانید شما کاش صافی شود از دُرد، دل و دین شما رمضان آمده عین رمضانید شما صبح اگر کشتی این قوم به جودی بنشست از منش نیز سلامی برسانید شما ** چه شب هایی که پرپر شد چه روزانی که شب کردم نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم برات من شبی آمد که در آیینه لرزیدم شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم تمام من همین جان بود ، جان را جان به لب کردم دعایی بود و تحسینی، درودی بود و آمینی اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم نظر برداشتن از خویش بود و خویش او بودن اگر چیزی به چشم از علم انساب و نسب کردم الهی عشق در من چلچراغی تازه روشن کن ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم ** در لحظات انتهایی شب قدر .... امشب به تو التماس کردم اين لحظه جواب طالب ام من خواهي بنواز و خواه رد کن احسان و عتاب طالب ام من امشب که منم فتاده عشق ساقر بزنم ز باده عشق خطي تو بيا بخوان برايم از نامه سرگشاده عشق گفتي که سحر بيا به کويم اي خسته ز سير جاده عشق اي کاش سحر نيايد امشب تا يار ز در نيايد امشب امسال به قيمتم بيفزاي بر عشق و ارادتم بيفزاي جبرئيل گسيل خدمتم کن بر شوق ولايتم بيافزاي پر سوخته از شرار عشقم سوزي به حرارتم بيفزاي انفاس مرا محمدي کن بر بار رسالتم بيفزاي از نور علي منورم کن بر نور هدايتم بيفزاي هو کش که ترانه اي بسازم از ناله زبانه اي بسازم در دوره پر فراق عصيان با اشک شبانه اي بسازم اي دوست کنار خانه خود اذنم بده خانه اي بسازم بر بام حريم عشقت اي يار بگذار که لانه اي بسازم 2. دست نوشته ها و برداشتی از دعای افتتاح به قلم سید مهدی شجاعی خدایا ! کار کار توست تویی که عشق ورزیدن را و دوست داشتن را در وجود انسان به ودیعت نهاده ای ، توئی که این نیاز را آفریده ای و این عطش را دامن زده ای! اگر تو نمی خواستی که دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم، بی تردید گوهر و جوهر عاطفه را در دل ما تعبیه نمی کردی و شاید آدمی را نیز بی این گوهر، هرگز نمی آفریدی. اما ! اما، ما آدمیان در مصداق اشتباه می کنیم، بیراهه می رویم، سهل می انگاریم، ساده می پسندیم و عطشی را که برای آبی زلال آفریده شده است، به آبی آلوده مرتفع می کنیم. خدایا! این درد را به که می توان گفت که جز تو هیچ معشوقی اقناعمان نمی کند.جز در خانه تو هیچ دری به زدن و گشودن نمی ارزد. جز خانه تو همه خانه ها بر ساحل باد بنیان شده است و جز زلال عشق تو هیچ آب نمایی عطش بیکران ما را فرو نمی نشاند. خدا یا تو که رقص فریبنده سراب را در پیش چشمهای عطشناک طالب آب می فهمی ، تو باید کاری کنی. کار کار توست خدایا! خدایا تقاضای من اندکی از آن خزائن بیکران توست. که این اندک برای من بسیار است و برای تو هیچ نیست و من بسیار بدین نیازمندم و تو بسیار از آن بی نیاز. خدایا عفو تو در مقابل گناهم، نگاه نکردنت به لغزشهایم ، چشم پوشی ات از ستم هایم ، پرده افکنی ات بر زشتی رفتارم و صبوری و بردباری ات در مقابل کثرت جرمهایم، قصورها و تقصیرهایم، نسیانها و عصیانهایم، مرا بدین طمع انداخته است که با ز آنچه لیاقتش را ندارم از تو بخواهم. آنچه از رحمتت روزی ام کرد ه ای، آنچه از قدرتت نشانم داده ای آنچه از مهربانی ات در اجابت به من فهمانده ای وادارم می کند که در کمال آرامش به راز و نیاز با تو بنشینم ، در مقابل تو احساس امنیت کنم، در فضای انس و ملاطفت و نه هراس و وحشت با تو مناجات کنم، خواسته هایم را در دامن کرامت تو بریزم و به شاخسار اجابت تو بیاویزم. سابقه کرامت تو چنان کرده است که این حقیر سرتا پا نیاز به درگاه تو با ناز رجوع می کنم، خواسته ام را در لفاف کرشمه می پیچم و از تو طلبکاری می کنم و اگر در اجابت خواسته هایم تانی کنی از سر جهالت ، زبان گله می گشایم و با چشم عتاب به دستهای تو نگاه می کنم و این در حالی است که تانی و تاخیر تو در استجابت خواسته ام بی تردید ، خیر مرا به همراه دارد و از نگاه تو به عاقبت کارها سرچشمه می گیرد. خدایا من مولایی به مهربانی و شکیبایی تو ، به خوبی و صبوری تو ، به عظمت و بردباری تو ، به کرامت و ملاحظه کاری تو ندیده ام. مهربانی تو قصه غریبی است خدای من! تو مرا می خوانی و من از تو روی می گردانم. توبه سوی من دست دوستی دراز می کنی و برایم آغوش مهر می گشایی و من به تو پشت می کنم و کینه می ورزم. تو با همه عظمتت به سوی من می آیی و من با همه حقارتم از تو می گریزم. وای بر من . شگفتا که همه این زشتیها و پستیها و پلیدیها باز مانع لطف و احسان تو نمی شود.، تو را از بخشش بیکرانه ات باز نمی دارد. تو را به وادی مقابله و انتقام نمی کشاند و از عطایای تو چیزی کم نمی کند. خداوندا! ما دست گلایه به ضریح تو می آویزیم و کوله بار شکایت به بارگاه تو می آوریم ا ز فقدان پیامبرمان – درود و رحمت جاودانه ات بر او و اهل بیت گرامی او - و نیز غیبت ولیمان و زیادی دشمنانمان و کمی تعدادمان . به تو شکایت می کنیم از این دوران فتنه ساز و از این زمانه پشت هم انداز. 3. پایانی دوباره در انتظار نازنینم!تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای مایی تو ضیا عین و دلیل امن یجیب مایی 0 ای سایبان دلهای سوخته و ای انتظار اشكهای به هم دوخته، دیگر عصر جمعه دلها نمی گیرد، چشمها نگاهشان را به رایگان می فروشند. هر جمعه دوباره سلام، دوباره ندبه، دوباره حسرت و آه، انتظار، غروب، غریبی و... تمام روحمان را تب شیطانی فراگرفته و در آتش می سوزیم و توان قیام نداریم! خصمان درونی و بیرونی، روحمان را در زنجیر غفلت به بند كشیده اند. برای درمان دردهایمان راه را به خطا رفته ایم ما را دریاب یا صاحب العصر و الزمان... حاليا! دست كريم تو براي دل ما سرپناهي است در اين بيسر و سامانيها ای تمام آرزوی ما! ای غریب غایب! دیگر توان سخن گفتن را از دست داده ایم. ازاین غروبهای بی طلوع به ستوه آمده ایم... ای مهربان! به معصیت و نا سپاسی هایمان اعتراف می كنیم. پس دستان ناامیدمان را كه در بند شیطان است، امید بخش؛ و افق فكرمان را به سمت عرفان و معرفت جهت ده. نادم و پشیمانیم و با كوله باری ا زدلتنگی زمانه كه پشتمان را خم كرده سر تعظیم فرود می آوریم و به بلندای حضورت ادای احترام می كنیم؛ ای با شكوه! ای هستی شیعه! فریاد بی كسی هایمان را بشنو؛ قلبهای شكسته مان را درمان كن، اگر چه بارها عهد شكنی كرده ایم. اگر چه در مدرسه عشقت همیشه غایب بوده ایم، و به گمانمان تو در غیبتی اگر چه پشت به اقیانوس محبتت كرده ایم، و در سراب عطش غرق گشته ایم حال همچو برگ خزانی كه اسیر زمستان سرد و تاریك فراق شده در این شب قدر و در این لحظات نزول برکات ،با دستان خالی و پشتی خمیده در محضرت زانوی ادب خم كرده و به انتظار پاسخ در سكوتی مبهم به سرمی بریم تا جوابمان را بدهی و باران رحمتت را بر لبهای خشکیده مان بباری... به آبروي تو سوگند مي دهمكه بيا به دوستان تو امروز اعتمادي نيست
|
New Email names for you!
Get the Email name you've always wanted on the new @ymail and @rocketmail.
Hurry before someone else does!
Attachment(s) from hosein tarassoli
1 of 1 File(s)
����� ���� �� ��� ���� ���� ������ ������ , � ������ ������� , � ������ ������� , � ������ ��� ����� ����� , ���� ����� ������� , � ��� ����� ������� ,����� ���� , � ������ ������� , �� ��� ��� �� ��� ��� �� ����� �� ��� ��� ����� , ((1)) .
������ ��� ����� ���� �� ���� � �с��� ����� , �� ����� ����� ����� ��ѐ ����� , �� �� ������� ����, ������� ����� , ����� �� ����� ����� ���� ������ ����� , ����� ����� ���ܐ��� �� ��� �� �� ����� ����� ����, � ��� �������� ���, ������ ���� �� ����� �� �� ��� �����, ����� ������ � �� ����� �� ����� �� ����� �� ������ ��� ���� �� ��� ���� , ����� ����ϐ��� ����� ���� ��� .
http://groups.yahoo.com/group/Ali_valiyollah
�� ��������� ������������ ��� (�) ����� ��ʐ��� ���.�� ��� ��ѐ����� ���� �� ��� ������� � ����� � ���� � ������ ������� ����� � ����� ���� �� ���� ��� ���� ����� ����� �� ������ ����� �� �� ���� ��� ����� . �� ���� �� ���� ���� ��� �������� ��� �� ����� ����� ��� �������
������ ���
��������� ��� ��� ���� � �����
No comments:
Post a Comment